نیایش:
وَ أقُولَ الحَمدُ للهِ الّذی أذهَبَ عنّی الْحَزَنَ …*
چهل روز،سوختنم را نپذیرفتی، از وحشت نسوختنم، به سوزم کشاندی تا بمیرم و از این مردن برخیزم … چهل روز دیگر، به تنبیه نگاهم برخاستی و خشمت به تنگم آورد تا دستی خونین رهایم کند … آخ! ای پدر آسمانیام … چهل روز به خاکستر نشستم و این هم گذشت … به پیمانی که بسته بودیم … و حماقت من در برگرفتن این امانت عظیم، که جهلی در ارتکابم نبود … نازنین خداوندگارم! إنّ ربّی لَغَفورٌ شَکورٌ …**
آنچنان گریستم تا در اشک تطهیرم کنی، و دراین خیسی سوختم تا، به حرمت این آتش، از آتش تو در امانم داری، به خون تو سوگند، که من در دستان فروافتادهی عباس، زندگی را دوباره یافت؛ فَإنّ اللهَ یُضلُّ مَنْ یَشَاءُ و یَهدِی مَنْ یَشَاءُ (۸- فاطر) …
چهل روز دیگر گذشت، و در پیمانمان، چلههایی دیگر، دستهایی برآمده تا خورشید، و ملائکی که بوسه بر طهارت خاکی میزنند که دریای خشم نفرین نوح، گزندش نرساند … وای بر تو ای انسان! در چلهگیهایی چنین، درماندهگی لشکری که تیرهگی عصیان بر گردهی اطلس افکندهاند، آنقدر خواندم تا من نظارهگر خشم خدایی شدم که مرا خوانده بود و خوانده بودمش تا اجابتم کند به مرحمت دستانی که برای آب، خونشان را ریخته بودند …و من رها شدهی عباسم!؛ ولَا تَنفَعُ الشّفَاعهُ عندَهُ إلّا لِمَن أذَنَ لَهُ (۲۳-سبا)…
مَا یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاس مِنْ رَحمهٍ فَلَا مَُمْسکَ لَهَا و مَا یُمسکْ فَلَا مُرسلَ لَهُ مِن بعدِهِ ( ۲- فاطر) …
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
**,*و ََ قالُواْ الحَمدُ للهِ الّذی أذهَبَ عنّا الْحَزَنَ إنّ ربّنا لَغَفورٌ شَکورٌ (۳۴- فاطر)
*** هنوز به طبابت این قلبها مدیونم!:
« بودهایی که دلم را نگاه داشتهباشی میان انگشتانت* انگار، که ایمانم را از تو داشتهام و هرچه را که دارم، و ندارم حتی. بودهایی آن لحظههای بیمکان و زمان که دست فرو بردهایی در وجودم، تا دلم را بیرون بکشی تا ببینم… ببینم و ایمان بیاورم به آن نور… که دلم به تمامی از آن تو باشد…
بودهایی که دلم را نگاه داشتهباشی که نریزد… و بماند… که بمانم… بمانم…»