نامخاطب -۱۲

آقای فروشنده‌ی محترم بوفه‌ی زیورآلاتِ سینما آزادی طبقه‌ی سوم، باور بفرمائید این انگشتر را از خود شما ابتیاع نموده بودم و شاهد هم دارم از نوع زن و مردش حتی. نمی‌دانم چرا وقتی انگشتر را دیدی یکهو دمغ شدی و توی فکر رفتی که ما کِی آن را کِش رفتیم که شما ملتفت نشدید! بفرما!…Continue reading نامخاطب -۱۲

انگشتر جدیدم!

قدیمی‌ها یک چیزی سرشان می‌شد. قبول دارید؟ قدیمی‌ها به ما می‌گفتند دختر نباید انگشتر دست‌ش کند، چون نه تنها بخت خودش که بخت چهل تا دختر دیگر را هم می‌بندد! خوب؟ دختربچه‌ها جان‌شان بسته است به جینگول وینگول‌هاشان. از کش موهای عروسکی و پاپیون‌هاشان بگیرید تا النگوهای بدلی جرینگ جرینگی و انگشترهاشان. من تا جایی…Continue reading انگشتر جدیدم!