همینطوری هم نبود که برویم. قرارمان هست که هر از گاهی برویم پیادهروی تا پاهایم تنبل نشوند، که البته گاهی که نمیشود برویم، تنبل هم شدهاند. بعد که ناهارـ عصرانه ـ شامامان را طبق معمول یکجا نوشِ جان کردیم، قرار شد برویم سینما. بعد از اینکه یک عالمه از شعرهای بانمک نیمه فلسفی، کمی تا…Continue reading آدمکشی در کمال خونسردی