من در نور زیاد احساس ناامنی میکنم. خانهی کوچک خوشبختیمان هم که بودیم من تا وقتِ غروب چراغها را روشن نمیکردم. پرده را کنار میزدم و روی مبل دو نفره که زیر پنجره بود دراز میکشیدم و کتاب میخواندم. گلدوزی میکردم یا ترجمه میکردم. بعدها که درد شروع شد، امیر چراغها را از صبح روشن…Continue reading چرا در مصرف برق صرفهجویی میکنم؟
برچسب: خانه پدری
از بیماریهای مطبوع
دکتر به خانم کوچولو گفت که مادرش دچار «بیماری گُل» شده است. در خواب دارد در باغی بینهایت زیبا قدم میزند و دلش نمیخواهد بیدار شود. میشد دیروز صبح که کمکم داشت پاهایم گرم میشد و احساس مورمور ملسی سراسرم را در بر گرفته بود و در خوابِ اتاق نشیمن خانهی پدری پاهایم را دراز…Continue reading از بیماریهای مطبوع
دوازده دیماه ۸۲ بود که رفت.
ناپرهیزی کردم و برای صبحانه شیر خوردم. البته نمیدانم به خاطر شیر بود یانه ولی بدجوری یخ کردم. وقتی زیر لحاف پشم ماماندوز رگ و پیم گرم شد خواب دیدم … ترکیب چیدمان خانه همانی بود که بود نه آنی که حالاست. نور گرم خورشید بیرمق افتاده بود روی قرمز لاکی فرش زیرخاکی. امیر هم…Continue reading دوازده دیماه ۸۲ بود که رفت.
گوشِت میبرم خین میاد!*
۱. خانهی پدری که بودم، وقتی با مادر تنها شدیم و بساط سماور برچیده شد، قلقل تلویزیون جای آن را گرفت. از صبح علیالطلوع تا شب، بینوا روشن بود و من گرچه بیشتر مشغول کارها و استراحتم بودم، ولی دست میداد تا سریالهای محبوبم خصوصاً «پرستاران» را سر وقت تماشا کنم. ولی در خانهی شوهری،…Continue reading گوشِت میبرم خین میاد!*
از نقض قوانین
یک روزی همینجا (+) نوشته بودم که یکی از قوانین زندگی من، سحرخیزی است. بود البته. در این یک سال و اندی که زندگیام از روالِ طبیعیاش خارج شده است، خواب و بیدار من هم نامنظم شده است. منی که سی سال تمام، همواره آموخته بودم سحرگاهان به زمین و آسمان سلام بدهم، نفس عمیق…Continue reading از نقض قوانین
خانهی پدری!
این قدیمیها زرنگ بودهاند، آنقدر زرنگ که درهاشان را کوچک درست میکردند، آنقدر کوچک که موقع وارد شدن، سرت را خم کنی، آنقدر خم کنی که برسد عدل به پیشانیام … درست روی بوسهگاه … ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تیتر مطلب را تغییر دادم.
چاووشی!
خانهی پدری اصلاً جور خاصی است. محلهی قدیمی. آدابی که داشت یک زمانی برای خودش، قبل اینکه آدمهای قدیمی یکجورهایی بروند،[مرده باشند یا رفته باشند جای دیگر] برای همیشه و جایشان را آدمهای جدیدی پر کنند که نرسیده آن خانههای قدیمی حیاطدار را میکوبند و برج میسازند! *دیشب که به مدد امدادهای غیبی جاری در…Continue reading چاووشی!