نمیدانم چرا اینقدر از گلدوزی و خیاطی لذت میبرم. بچهتر که بودم پارچه را چند بُرش میزدم و توی تنِ عروسک میکردم. حتی یادم هست یک لباس عجیب و غریبی دوخته بودم برای تسبیح. وقتی یکی دو ساله بود و شاید کمتر. نگذاشتند بپوشانماش. به قول امروزیها خیلی خز بود. بعد یک سالی همراه خواهر…Continue reading و از نخها و سوزنها
برچسب: خیاطی
حاضریخور!
همین پارسال بود که وقتی میآمد عیادتم، تهدیدم میکرد. بیست سال و اندی بزرگتر است از من و مهربان است و اصلاً طور عجیبی است. از آن تیپهایی که میتوانی صد در صد بهاش تکیه بدهی و مطمئن باشی انجاماش میدهد. از آنهایی که هیکل درشتی دارند بدون پیه و چربی. از آن مادرهای عجیبی…Continue reading حاضریخور!
در نهانخانهی جانم …
۱. اتاق بزرگی نیست. شاید هم هست، ولی با این مبلهای تختخوابشویی که در دو ضلع بزرگ اتاق گذاشته شده است، اتاق کوچکی به نظر می رسد. روزها، او روی مبلی مینشیند که شبها دیگری روی آن میخوابد و دیگری روی مبلی مینشیند که او شبها روی آن میخوابد. روزها او مینشیند گوشه دورتر به…Continue reading در نهانخانهی جانم …