پدر وقتی جوان بود زیاد سفر میرفت. «شیرعلیخان» را در یکی از سفرهاش به یکی از شهرهای شمالی [قریب به یقین:گرگان] دیده بود. داستانش را بارها و بارها برای ما تعریف کرده بود. آنوقتها که مادر دقت میکرد من حتماً دامن و پیراهن دخترانه بپوشم و با پسرها همبازی نشوم، به گمانم تحت تأثیر همین…Continue reading طاهرعلیخان