به همین سادگی!

نوشته است:

« داخل ماشین گرم بود و بیرون سرد. روی شیشه‌‌ی عرق کرده، یه بچه کشیدم(همون چشم‌چشم دو ابروی خودمون). بعد از چند دقیقه دیدم اشک از چشم‌های بچه سرازیر شد. شیشه سرد بود. سردش شده بود. دست‌م رو روی شیشه مالیدم. حالا دیگه بچه‌ای نبود که سردش بشه … »

آره … به همین ساده‌گی!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.