صبح زود بیدار شدیم و راه افتادیم سمت لبنان. آقای محمود، راهنمای لبنانی ما، مرد خوبی بود. در کل مسیر از صبح زود تا شب که برگشتیم، نگذاشت به ما بد بگذرد. اطلاعاتی در مورد تاریخ «بلاد شام» و استعمار و جنگهای داخلی لبنان در اختیار ما گذاشت که حائز اهمیت بود.
۱. لبنان، کشور کوچکی است. از لحاظ مسافت. ولی به قول محمود، شباهت متفاوتی با ایران ما دارد. شباهتاش از لحاظ چهارفصلی بودناش و تفاوتاش از این لحاظ که این چهار فصل در ایران در پهنهی وسیعی گسترده شده است ولی در لبنان میشود در عرض چند ساعت سفر زمینی، این چهار فصل را درک کرد.
۲. کشورهای سوریه، لبنان،اردن و فلسطین در ابتدا، «شام» نامیده میشده است که منسوب به «سام» پسر حضرت نوح است. سپس در انتهای جنگ جهانیی دوم و سقوط امپراطوری عثمانی، دو کشور اروپایی انگلیس و فرانسه، این چهار کشور را بین خود [انگلیس (فلسطین و اردن) و فرانسه (سوریه و لبنان)] تقسیم کردند. گویا، فرمانده فرانسوی با کفش میایستد روی قبر صلاحالدین ایوبی و میگوید: «صلاحالدین بلند شو! آمدهام جنگهای صلیبی را آغاز کنم.»
۳. انگلیس، طبق نقشهای که سالیان سال به واسطه حضور امپراطور عثمانی، قادر به اجرای آن نبود، فلسطین را در اختیار صهیونیسم قرار داد و فرانسه نیز، شروع کرد به شستشوی فرهنگی دو کشور مذکور که البته در لبنان مؤثرتر بوده است که آن هم به دلیل حضور ۷۰٪ مسیحیان لبنانی بوده است.
البته این نسبت ۷۰٪مسیحی و ۳۰٪مسلمان، در لبنان بعد از جنگهای داخلی به واسطهی فرار جوانان لبنانی، به ۶۵٪ مسلمان و ۳۵٪ مسیحی تغییر کرده است و از کل خانههای لبنان، فقط ۴۰٪ آنها مسکونی هستند و ساکنان سایر خانهها در یکی از کشورهای اروپایی ساکن بوده و به صورت فصلی به آنها مراجعه میکنند.
۴. بیروت، پایتخت لبنان به دو قسمت غربی (مسیحی نشین) و شرقی (مسلمان نشین) تقسیم شده است. در منطقهی میان این دو قسمت، منطقهی صدمه دیده از جنگهای داخلی توسط پوسترهای عظیم تبلیغاتی پوشیده شده است تا از کاهش توریست بکاهد. یعنی گاهی پوستری به وسعت یک ساختمان عظیم چندین ده طبقه روی ساختمان نصب شده است تا آثار توپ باقی مانده بر سطح ساختمان را بپوشاند تا هم منبع درآمدی بشود برای تأمین هزینه بازسازی ساختمان و هم از کاهش توریست جلوگیری کند.
۵. از موارد قابل توجه در جادهی منتهی به بیروت، برای شخص من، دو مکان تخریب شده توسط اسرائیل بود. یکی پل به غایت کوچکی که تنها راه آهن لبنان را به خط آهن سوریه متصل میکرد و در زمان اشغال لبنان توسط اسرائیل، سوریه با این خط اتصالی، نیرو و مهمات به لبنان میرسانده است که توسط اسرائیل منهدم شده است. و دیگر پلی هوایی که بر روی درهای عمیق ساخته شده که هیچ موقعیت استراتژیک خاصی نداشت. در مورد عظمت این سازه، همین بس که ارتفاع پایههای پل از قعر دره، تا سطح جاده، بیش از صد متر است. و اما مورد قابل توجه اینکه، این سازهی غول پیکر فاقد موقعیت استراتژیک در حال بازسازی توسط یک شرکت آمریکایی بود و در حال اتمام و آن پل کوچک سنگی و ریل آهن روی آن همانطور رها شده بود!
۶. مورد جذاب دیگر، وضعیت ماشین در لبنان بود. یعنی به قول آقا محمود، مشخصهاش اینکه، گداهای لبنان با تمام گداهای دنیا فرق دارند. در همه جای دنیا، چیزی که گدا از شما میخواهد، سکهای است تا شکماش را پر کند. ولی در لبنان یک گدا از شما پول میخواهد تا باک بنزین ماشیناش را پر کند!
در فواصل کوتاهی، مکانهای روبازی برای فروش ماشینهای «صفر کیلومتر» از مد افتاده (مثلاً مدل ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸) تعبیه شده است. تاکسیها در لبنان، «بنز الگانس» هستند.
۷. بیروت غربی در منطقهی نزدیک به دریای مدیترانه، انباشته از هتلهای پنج ستاره زنجیرهای است. زیباترین آنها، «هتل رویال» است که متعلق به پسر صدام حسین بوده که بعد از جنگ عراق، توسط یک امیر سعودی خریداری شده است. عظیمترین فروشگاه بیروت، با زیربنای هفت هزار متر مربع متعلق به امیر سعودی چهل سالهای است که علاوه بر آن، دو هتل پنج ستاره در لبنان و چندین هتل زنجیرهای در نقاط مختلف دنیا دارد.
البته، نام دختر «حریری»، رئیس جمهور ترور شده لبنان، به عنوان ثروتمندترین نوجوان دنیا (در ۱۸ سالگی) در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است. گویا تنها حریری پدر، دلش به حال لبنان میسوخته و دست به بازسازیهایی در بیروت مرکزی زده بوده است. و گرنه، با آن ثروت عظیم، میشد کل بیروت را گود برداری کرد و شهر نویی بر پا کرد!
منطقه بازسازی شده با دیوارهای زرد پیداست
۸. اقتصاد لبنان برخلاف تصور معمول، بر پایهی «صرافی» و بانکداری است. در مرحلهی دوم توریسم. یعنی هر ده پانزده متر، چند تا بانک را میشد کنار هم پیدا کرد.
۹. این «هفتاد و دو ملت»ی که معروف است، همانی است که در لبنان اتفاق میافتد. یعنی همه رقم دین و مسلک و مذهب و آداب و سنن و مکتب را میتوانی در لبنان پیدا کنی. مثلاً نوعی مسلمان در لبنان زندگی میکنند به نام «درّوزی» [که امیدوارم املایش را درست نوشته باشم.] این مسلمانان، مشروب میخورند، نماز نمیخوانند و روزه نمیگیرند و سن تکلیف آنها در چهل سالگی است. و استناد آنها به سال بعثت پیامبر و نزول قرآن است که در چهل سالگی اتفاق افتاده است.
۱۰. مجسمهی حضرت مریم با وزن تقریبی هفت و نیم تُن، از جنس برنز توسط هنرمندان فرانسه در زمان استیلای فرانسه بر لبنان به آن کشور اهدا شده است که به رنگ سفید رنگ شده است و بر بالای کوهی، کنار کلیسای حضرت مریم نصب شده است. گویا در زمان نصب مجسمه، صورت آن به سمت غرب (واتیکان) بوده است. ولیکن در زمان جنگهای داخلی، روزی مسیحیان میبینند که صورت مجسمه به سمت جنوب (قبله مسلمین) چرخیده است و نیتجه گرفتهاند که حضرت مریم از امت خود دلگیر است و این امر به خاتمه جنگهای داخلی کمک کرده است.
سانتا ماریا در محاصره درختان مقدس صدر
۱۱. مجسمهی «قبر جنگ»، سازهی بتنی است که با انباشتن توپها و تانکها بر روی هم و ریخته شدن بتن روی آنها ساخته شده است که نماد خاکسپاری و خاتمه جنگ داخلی در لبنان است. (از قبر جنگ فقط فیلم کوتاهی دارم که چون فور شیرد فیلتر شده نشد برایتان آپلود کنم، ببخشید)
۱۲. از بالای قلهای که مجسمهی حضرت مریم نصب شده است تا کناره دریای مدیترانه، «تلهکابین» صد و هفتاد سالهای که توسط فرانسویها ساخته شده است، هنوز چونان گذشته کار میکند و از روی مناظر کوه و جنگل و شهر میرسد به دریا.
۱۳. در منطقهی شیعهنشین بیروت شرقی، در خیابانی که به نام «امام خمینی» نامیده شده است، در دو سمت مسجد امام سجاد (ع)، اردوگاههای صبرا و شکیلا واقع است و در میدانی میان این دو منطقه، مدفن شهدای قتل و عام فلسطینیان ساکن در این دو اردوگاه …
آقا محمود میگفت حزبالهی ها، افرادی تحصیل کرده از جمله دکتر و مهندس و استاد دانشگاه هستند و به صورت اطلاعاتی فعالیت میکنند و امکان شناسایی آنها خیلی کم است ولی به محض نیاز، برای دفاع بسیج میشوند.
۱۴. صخره عشاق [یا مرگ یا خودکشی]، صخره زیبایی است که به قول آقا محمود امضای گواهی سفر به لبنان است. یعنی اگر کنارش عکس بگیری در هر نقطه دنیا که نشاناش بدهی همه میفهمند که شما بیروت بودهاید!!! ما هم گفتیم از جناب بیروت امضا بستونیم خوب!
۱۵. در این سفر، پیرزن نازنینی با ما بود که وقتی پرسیدم چند سال داری؟ گفت نمیدانم. گفتم چند تا شاه را دیدی؟ میگوید رضاشاه را و میشمارد. بعد این خانم که اهل میاندوآب بود، با آن کمان معروف سعدی که روزگار عنایت میکند و عصای دستساز خوشگلی که وقتی مینشست توی دستاش تاباش میداد و من عاشق آن تاب دادناش بودم آنقدر خوش مشرب و با کلاس و با روحیه بود که گاهی از آن همه سرزندگیاش شرمنده میشدم. مثلاً من به خاطر پلههای کلیسای حضرت مریم، از خیر دیدار کلیسا گذشتم ولی بعد که دیدم این خانم فرز و چابک با آن کمر خمیده دارد از پلهها میآید پایین خجالت کشیدم. هر چند مهتاب حرفم را رد کرد و گفت قیاسم درست و به جا نیست!
۱۶. در مسیر قله، در فواصلی چند، اتاقکهایی در اندازههای مختلف در دل کوه کنده و مجسمهای از حضرت مریم را در آن قرار داده و نذوراتی بر پایش ریخته بودند. مجسمهها شبیه آنهایی بودند که یارو در سریال لاست توی آنها مواد مخدر جاسازی کرده بود!
۱۷. طبیعت لبنان، تصور ثروت هنگفتاش، آن کمکهای اقتصادی غرب همه و همه رشکانگیز است. ولی آزادی و استقلال ایران با تمام کاستیهایش را امیدوارم خداوندش پاس بدارد.
یادگار جنگهای داخلی لبنان
تعداد تصاویر زیاد است. تعدادی را داخل متن قرار دادم و تعدادی را در ادامه مطلب.
گشتی در سواحل مدیترانه
من و صخره عشاق!
درختان صدر/درخت مقدسی که در پرچم لبنان دیدهایم
داشتم عکس خمرههای روی پشت بام را میگرفتم که متوجه سربازها و سنگر شدم.
اون ماشین سفیدی که پارک شده، به عروس و دامادها کرایه داده میشود.