فخر هر چه زن است، تو!

دیده‌ای برای بزرگ جلوه دادنِ خانواده‌هامان می‌گوییم
دایی‌ام، عمه‌ام، فلان کسِ من فلان کاره است؟ قهرمان است؟ دکتر است؟ دیده‌ای می‌گوییم
شیراز شهر ادب و هنر است چون حافظ و سعدی دارد؟ که اردبیل شهر رضازاده است؟ که
فلان محله زادگاه علامه فلان است؟ که فلان شهر فلان بنا را دارد؟ که فلان کشور
فلان شخصیتِ جهانی را دارد؟ که این ها می‌شوند مایه‌ی مباهاتِ ما؟ که شخصیتِ ما،
تکیه می‌زند به این داشته‌ها؟

که چی؟ که آخر من مگر می‌توانم مباهات نکنم به مردان
و زنان بزرگی که در دینِ من هستند. در مذهب من؟ که چطور مباهات نکنم به پیامبری که
خاتم‌الانبیا است؟ که نگویم ببین امام اول من کیست؟ که من دوازده امامی دارم که به
قول شریعتی کاش تاریخ بیشتر و بیشتر از این‌ها را به انسان هبه می‌کرد؟ که من
زنانی در این تاریخ دارم که مایه افتخار هر زنی در در هر دوره‌ای و هر دین و مسلکی
می‌توانند باشند؟ که ببین ما خدیجه(س) را داریم که سمیه را داریم، که زهرای اطهر
را داریم. که زینب کبری را داریم. که ام‌البنین را داریم؟ که اگر راست می‌گویی بگو
آن مسلکی و مکتبی که بالاتر از اسلام می‌دانی‌اش، کدام یکی‌شان شخصیتی دارد مانند
زینب کبری (س)؟ فقط یکی را مثال بزن و ثابت کن که زنی که می‌داند در روزی، چنین
پُرحادثه، قلب ش، تن‌ش، جان‌ش بدین پاره پاره‌گی خواهد رسید که کمر کوه می‌شکند،
که اشک آسمان خون می‌شود که زمین پاره پاره می‌شود، چنین مصائبی را متحمل می‌شود و
جز زیبایی نمی‌یابد، در این‌هایی که دنبال‌شان هستی، هم هست؟ کدام‌شان زنی دارد که
زینتِ پدرش است؟ زینتِ پدری که هر بشری، هر بشری از هر نقطه‌ای از عالم، با شنیدن
خصوصیاتِ اخلاقی‌اش، جز کُرنش و احترام به چنین مرد بزرگی، هیچ نمی‌کند.

آخر چگونه سر بلند نباشم و مباهات نکنم و مغرور نشوم
و متعصب نباشم به چنین خاندانی که سرسلسله‌دارانِ مکتب من، مذهب من و زندگی من
هستند؟

 


تو چه داری؟ به چه مباهات می‌کنی؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* می‌دانی چقدر هولناک است که بدانی در
روزی مشخص، در مکانی معین، قرار است عزیزترین کسان‌ات را سر ببرّند، تکه‌تکه کنند
و هر روز که شب می‌شود هر ماهی که نو می‌شود، هر سالی که می‌گذرد به آن روز، و هر
قدمی که برمی‌داری و هر منزلی را که پشت سر می‌نهی به آن مکان معین نزدیک‌تر می‌شوی،
می‌دانی که زینب این همه را تاب آورد؟ که تمام آنچه پس از این رُخ داد، حتی در
برابر هر ساعتِ آنچه پیش از این واقعه گذشته بودند، ناچیز بوده‌اند؟ که بدان چه
شخصیتی دارد این عقیله‌ی آل علی … که چه بزرگ است این زن. که چه سربلندت می‌کند
این آیین …

** نه؟! تو شخصیتی می‌خواهی که رنج زنانگی نکشیده باشد؟ تو سنگ کدر و مدفون در دل سنگ می‌خواهی؟ و نه نگین تراش خورده‌ی درخشانی بر رکابِ تاریخ؟


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.