من؟
حالم بد نیست. سرماخوردهام و خوب بالطبع حال پاهایم بد است و حال من بسته به حال پاهایم
است. خوب نیستم. یک جور کرختی عجیب و غریبی دارم. کتاب نمیخوانم و فیلم نمیبینم
و نمینویسم و حتی سمتِ الوین هم نمی پلکم! الوین؟ لپتابم را میگویم.
لذتِ
این روزهایم تماشای انعکاس تندِ قرمزی گلبرگهای شمعدانیمان است و شاخ و شانه
کشیدنِ فایترهای کرک و پر ریخته به هم. عوض کردنِ آب گلهای سوسن و تماشای باز شدن
غنچههایش. سرگرمی این روزهای من تماشای خودم است با پاهای بیرمق.
آنقدر
حرف دارم و آنقدر خاطره برای تعریف کردن که نمیدانم از کجا شروع کنم. که بنویسم
ساعت یک و پنجاه دقیقه بامداد یکشنبه سیزدهم فروردین سروناز رفت و ساعت دوازده
نیمه شب همان یکشنبه همزاد برگشت. که بنویسم تنها فلیمی که در این مدت دیدهام،
هانا بود و بعد کلاهقرمزی را به شوقِ خندههای امیر بوده که تماشا کردهام. تبریز
شب سال تحویل برف داشت و سوز داشت و روزش تا دلتان بخواهد تلخ بود. بوتههای گل
سرخ خوابیده در برف را هرس کردم. امیر نبود و به تمام مهمانها باید توضیح میدادم
که چرا نیست. آن دسته از فامیل که نمیدانستند من اماس دارم و ماه عسل را دیده
بودند، چقدر عوض شده بودند و مهربان شده بودند و شاید دیگر فکر نمیکردند سوسن آدم
از دماغ فیل افتادهای است که منزل اقوام نمیرود.
امیر
که آمد رفتیم سر خاکِ پدر. تند و تند رفتیم دیدنِ کسانی که میشد رفت دیدنشان.
روز آخر رفتیم چلوکبابی واحدی و باز من به شوقِ بهبه گفتنهای امیر بود که کباب
خوردم. زیبا و شوهرش هم از اتفاق آنجا بودند و زیبا را من از روز عروسیاش، سه سال
پیش ندیده بودم و زیبا، مثل همیشه زیبا بود. هست. دلم برای خانهمان تنگ میشد و
برگشتیم بی اینکه مهتاب خانم را دیده باشم. بی اینکه پاهایم خوب شده باشند و بی
اینکه حالم خوب باشد.
من
سعی میکنم خوب باشم. من سعی کردم تمام کاخهای مجموعهی کاخ گلستان را بروم تماشا
کنم. من سعی کردم از رمق نیفتم و راه بروم و راه بروم و همانطور که روحم از بدنم
داشت بیرون میزد از تماشای نقاشیهای رنگ و روغن کمالالمک محکم و استوار روی
پاهایم بایستم و از زل زدنهای گاه و بیگاه زنانی که مرا با اجزای موزه اشتباه میگرفتند
و با شوقی غریب تماشایم میکردند ناراحت نشوم. حتی سعی کردم از رقص مثلاً آذری که
در محوطهی کاخ برپا بود لذت ببرم و از دریافتِ فاجعهی سانسور رقاصها مغموم
نشوم. سعی کردم خوب باشم و از روی پل چوبی که در عرض حوض طویل محوطه گذاشته بودند
حتی رد شوم. من واقعاً سعی میکنم خوب باشم.
من؟
حالم خوب است!
* تکهای از شعری از خودم.