« ــ من هنوز هم عقیده
دارم که «آزادی از دهان توپ بیرون میآید!». اما حالا که با دست های خالی در پستوی
دکان تو نشستهام و منتظرم که هر لحظه آن دو تا پاسبان در دکان را باز کنند، دارم
باور میکنم که برای کاری کردن همچه عقیدهای یکی دو سال دیر شده. بعد از این هم
شاید چند سالی باقی باش تا دوباره وقتش بشود. چون که مردم هوسهوس شعلهور نمیشوند.
به وقتش اگر کبریت را کشیدی کشیدهای؛ اما وقتش که گذشت باز هم کارت میشود هیزم
جمع کردن و هیزم جمع کردن. باز هم باید در سرمای سالها و سالها هیزم فراهم کنی!
اما نمیدانم چرا تا سر بزنگاه میرسد، توجیه و تحلیل تازه میرسد!»
کلیدر/
محمود دولتآبادی/جلد دهم/ص. ۲۶۳۷
کلیدرخوانیام
تمام شد. به زور دگنک و تهدید و ارعاب تمامش کردم. اینکه تشابه ماجرای گلمحمد به
قتلگاه و ماجرای شهادت امام حسین (ع) عمدی بوده است یا واقعاً از نظر تاریخی صحت
دارد، فرقی در حالِ من وقتی زیور شبانه خود را به گلمحمد رساند نمیکرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*حال
و روزم؟ خوش نیست …
** « ای که از کوچهی شهر پدرت میگذری
امنیت نیست، از این کوچه سریعتر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم، آمد:
دوش میآمد و رخساره …
نگویم بهتر …» (+)