آدم کلی حرف دارد بزند، بنویسد. در مورد «فصل کرگدن» مثلاً یا همین آکادمی معلومالحال (!!) و مطربچی لچک به سرش و اینکه این مجید دلبندم قبلاً در بفرمایید شام نبود؟ بود! بعد میآید اطلاعیه بزند که ای جماعت این تیتر «درمان قطعی اماس در تبریز کشف شد» یک دروغ بزرگ است و دکتر صحرائیان…Continue reading چون کرگدن تنها سفر کن!*
سال: ۱۳۹۱
ناموتیفات!
از وقتی بافتنی شده است سرگرمی غالبم، کمتر کتاب میخوانم و اصلاً نقاشی نمیکشم. فیلم؟ خوب وقتی امیرآقا میپرسد فیلم ببینیم یعنی باید فیلم ببینیم، پس تماشای فیلم سر جایش هست. در چند روز گذشته دو کتاب باریک خواندم: «یک چرت کوتاه» لیلی دقیق و «کانادا جای تو نیست» فرشته توانگر. اولی مرا بُرد به…Continue reading ناموتیفات!
از دوستیها
دیشب در باران رفتیم خانهی دوست. خانهی دوست گرم بود و صمیمی. خبری از باران و سرما نبود آنجا. با اینکه همه چیز رنگ و بوی شمال داشت. نشسته بودیم بعد از شام سرگرم سیب و انار که با کیک وارد شد. کیک تولدی دوستانه برای من. این زیباترین جشن تولدی بود که تا به…Continue reading از دوستیها
آنی مانی …
دیروز آرام عزیزم آمده بود خانهامان برای کیک تولد خوری. با رساندن چند تا زحمتی که داده بودم بهش. کلی حرف زدیم تا رسیدیم به دوران درخشان تحصیل و بعد من از خرخوان بودنم گفتم و آرام از شیطنتها و بازیهاش. امیر هم ریز ریز میخندید و احیاناً از این همه چیپ بودن همسر محترمه…Continue reading آنی مانی …
یا نبی سلام علیک
زبان عربی را خیلی دوست دارم. شنیدنش به هر نحوی از انحا سر ذوقم میآورد. قبلاً نوشته بودم که دیدن یک خواب، مرا سر اشتیاق آورد که این زبان را خوب بیاموزم. دورهای هم بود که حتی از زبان انگلیسی بهتر بلدش بودم، حالا نه. کمی ته کشیده است سوادم. ولی هنوز هم آن تلفظ…Continue reading یا نبی سلام علیک
نهم بهمن بود. سال پنجاه و هفت
به آقامون میگویم هیچ احساس کسی را ندارم که سی و چهار سال زندگی کرده باشد. سی و چهار سال شوخی نیست. اینکه بنشینی و فکر کنی توی این همه سال چه گلی به جمال دنیا کاشتهای؟ هیچ. باید «هیچ» تا شمع میچیدیم روی کیک دو نفرهامان. هیچ.
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامَه …
نمیدانم اگر چند سال پیش بود، در یک همچین موقعیتی چه میکردم؟ احتمالا باید تابستان میبود و من خالچهی پیر را پهن میکردم جلوی پنجره اتاق، توی حیاط. قبلش حیاط را آب میپاشیدم و جارو میکشیدم. بعد دراز میکشیدم روی خالچه، بدون بالش و البته باید موسیقی هم باشد. موسیقی را خیلی سال پیش با…Continue reading از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامَه …