هالیوودیسم!

«آرگو، فیلم جدید بن افلک درباره فرار شش آمریکایی از ایران، تریلری معرکه است. حتی اگر پایانش را بدانی. من عرق‌ریزان سالن سینما را ترک کردم، درست شبیه همان موقعی که از اتوبوس فرودگاه پیاده شدم تا سوار هواپیمایی سوئیس‌ایر شوم که در ژانویه ۱۹۸۰ تهران را ترک کرد. من یکی از شش آمریکایی‌ای بودم…Continue reading هالیوودیسم!

ای عشق، مرا به‌خاطر آور …

اویس بیمار است. یعنی چند هفته‌ای بود که غذا نمی‌خورد. بعد جمعه دیدیم خوابیده کف تنگ، یک‌وری و تقلا می‌کند. کف تنگ هم یک‌جوری لزج بود. امیر گفت دارد می‌میرد. بلند شد آبش را عوض کرد که اگر هم مُرد تر و تمیز بمیرد لابد. بعد دیدیم نمی‌میرد ولی گویا یک سمت بدنش سِر شده…Continue reading ای عشق، مرا به‌خاطر آور …

موتیفات دی‌ماهانه!

۱. «نگران جهانی هستم که تو را نداشته باشد و از قضا جهان ِ من هم باشد – ز.ب.م -» ۲. اشارپ را تمام کردم. سریع فرستادم تبریز برسد دست تسبیح که مبادا وسوسه شوم برای خودم بردارمش. ۳. اگر تاب سیب را شروع نکرده بودم الان به این تصمیم کبرایم همت می‌گماشتم که بافتن…Continue reading موتیفات دی‌ماهانه!

:)

وقتی خانم فیزیوتراپم دامن دست‌بافم را تنم دید به امیر گفت چه احساسی دارید که همچین خانم هنرمندی دارید؟ امیر گفت هنوز برای من چیزی نبافته است که احساسی پیدا کنم! من هم این دستکش من‌درآوردی را  برای امیر عزیزم بافتم که احساس پیدا کند. من‌درآوردی چون هیچ جایی الگوی بافت دستکش قلاب بافی نیافتم…Continue reading 🙂

وین خرابی‌های مدام …

دیشب حالم بد شد. یکهویی. تمام تنم خیس از عرق سرد بود و چشم‌هام تار می‌دیدند و سرم گیج می‌رفت و نبضم یکی بود یکی نبود می‌زد و تهوع داشتم. نفسم تنگ بود و قدرت حرف زدن نداشتم. چهارشنبه گذشته رفتیم قم، موسسه طب بوعلی. یک تریلی دوای گیاهی داد که اصلا نمی‌دانم چرا این…Continue reading وین خرابی‌های مدام …

دوازده دیماه ۸۲ بود که رفت.

ناپرهیزی کردم و برای صبحانه شیر خوردم. البته نمی‌دانم به خاطر شیر بود یانه ولی بدجوری یخ کردم. وقتی زیر لحاف پشم مامان‌دوز رگ و پی‌م گرم شد خواب دیدم … ترکیب چیدمان خانه همانی بود که بود نه آنی که حالاست. نور گرم خورشید بی‌رمق افتاده بود روی قرمز لاکی فرش زیرخاکی. امیر هم…Continue reading دوازده دیماه ۸۲ بود که رفت.

سندرمات!

نمی‌دانم اسم این سندرم چی هست؟ اصلا نمی‌دانم تا حالا چنین سندرمی به ثبت رسیده است یا نه ولی من تازگی مبتلا به سندرمی خاص شده‌ام. یعنی به گمانم به طور دقیق از زمانی شروع شد که درگیر سریال کره‌ای «دونگ‌ئی» شدیم. یعنی آن روزهای آخر که هر شب سریال پخش می‌شد و حسابی حرص…Continue reading سندرمات!