۱. مدتی
است سریال اوشین تماشا میکنم از شبکهی تماشا. جالبترین قسمتش، تجربهی سانسور
در ایرانِ بیست و اندی سال پیش است. مردها حق دارند به زنها دست بزنند و حتی
همدیگر را بغل کنند. ولی نکتهی جالبترش اینجاست که برشهای ناگهانی در بخشهایی
از سریال نشان میدهد که هنوز مدیران دوبله بلد نبودند حرف توی دهان بازیگران
بگذارند. یک چیز دیگر! هنوز نمیدانستند ساکی مشروب ژاپنی بوده و یا فکر میکردند
مردم نمیدانند! برای همین به راحتی شاهد بنوش بنوش هستیم هر شب!
۲. امیر مدتهاست زحمت خانهداری را
هم به عهده گرفته است. این ناهار دیروز ما بود. گفتم چیمان از آقای جیم (+) کمتر
است! ما هم عکسش را میگذاریم اینجا!
۳. من (۰۱:۰۴ am): نمیدانم کی میپری مهربان. کاش آسمانِ آنجا امن باشد.
او (۰۷:۲۶ am): سوسن عزیزم الان تو فرودگاهم و از مهربونیات اشک به
چشم آوردم.
_____________________________________
* از شعر «ارغوان» سایه.