تهران نباش!*

تهران
شهر عجیب غریبی است. یکی از عجایب‌ش، بلایی است که سر شیرینی‌ها می‌آورد. من در
این سه سالی که تهران بودم شیرینی درست و درمانی نخوردم. رنگ و طعم و شکل شیرینی‌ها
را هرطور که دوست دارند دست‌کاری می‌کنند. خوب حال قنادی ندارید بروید از شهرستان‌ها
قناد بیاورید مثل آدم شیرینی بپزند دیگر!

چی
شده؟ من پارسال هوس پیچ‌انگشتی کردم. امیر را فرستادم و امیر گفت تا به حال همچین
اسمی نشنیده است. ظاهر شیرینی را توصیف کردم. رفت و با عجیب غریب‌ترین شیرینی که
در عمرم دیده بودم برگشت. یک مشت شیرینی قهوه‌ای رنگ ریز ریز که بعد از خوردن
سومین تکه‌اش، طعم تلخ گردو تهِ گلویت را بی‌حس می‌کند.



مجبور
بودم به اینها که در تهران به پفِ گردویی معروف است قناعت کنم. چاره‌ای نبود. چشم‌هایم
را می‌بستم و به آن پیچ‌انگشتی‌های خوش‌طعم که روی‌شان را با خلال پسته تزئین کرده‌اند
فکر می‌کردم و پف گردویی‌های اینجا را می‌خوردم. تازه به اینجا ختم نشد. یک‌باری
هم که از یک جای دیگری خریدیم به جای گردو کنجد داشت!!!

القصه!
تا اینکه رفتیم تبریز. امیر طبق معمول رفت برای خودش قرابیه بخرد گفتم برای من هم
پیچ‌انگشتی بگیر. جای‌تان خالی آنقدر پیچ‌انگشتی خوش‌رنگ و خوش‌عطر و خوش‌طعم
خوردم که داشتم می‌ترکیدم. حالا تا اینجا هوس پیچ‌انگشتی می‌کنم دلم نمی‌آید. همین
امروز بعد از ظهر زنگ زدم به همسر برادرم، گفتم لطفاً در راه خدا برای من شیرینی
بفرستید. همسر برادرم می‌خندید و من سفارش می‌دادم: قرابیه، پیچ‌انگشتی، نازک،
تسبیحی، مشهدی، … بله!

تهران
شهری است که نمی‌گذارد گذشته‌ات را فراموش کنی.

 

____________________________________

* اشاره به این شعر جناب حسین‌نژاد (+)

** پیچ‌انگشتی در اصل از سوغاتی‌های مخصوص تبریز است.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.