نمیشود قطعی در مورد هنر نظر داد. چون هنر قطعاً برای قضاوت پرداخته نمیشود. اما وقی سهواً یا عمداً برای قضاوت عرضه شد باید بهایش را پرداخت. چون قاضیها قطعاً منصف نیستند. خصوصاً منتقدان و علیالخصوصتر منتقدانِ ایرانی.
در هفتهای که گذشت، فیلمهای اشباح ساخته مهرجویی و میهمان داریم اثر عسگرپور را تماشا کردیم. اشباح مهرجویی در قالب همان فیلم پر داد و بیداد او «چه خوبه که برگشتی» است یعنی تئاتر محور است. انگار تئاتر کوجکی را در وسعت یک محله یا حتی بیشتر کِش بدهی. وقتی بیننده با صحنهای تا این حد فراخ مواجه میشود، انتظار تئاتر ندارد. آن هم تئاتری مثل اشباح!
صحنهی مجلل و فراخی که تئاتری کوچک در آن اجرا میشود که بازیگران و کارگردانش نگرانِ هیچی نیستند حتی اینکه یادشان برود شلوار بیرونشان را وقتی لباس صحنه پوشیدهاند در بیاورند [صحنهای که رزای کلفت به همراه مادر و دایی پسر مشغول پیانو نواختنش هستند. رزا یادش رفته شلوارش را بکند.] یا نگاه به دوربین نکنند. مهرجویی میگوید دلش اینجوری خواسته است و اگر کسی بگوید بالای چشمش ابروست «خر» است. ما هم منکر ابروهاش میشویم. در نهایت اینکه اگر توی ذوقتان هم خورد صداش را در نیاورید.
فیلم میهمان داریم فیلم طفلکی است. چون هیچ تقدیر شایستهای از او به عمل نیامده و حتی در اکران عمومی هم تبلیغات در خوری از آن نشد. در یک سکوت غریبی بود. کنجکاومان نکرد.
میهمان داریم فیلم دلبری است. هولناک است. غم دارد. غمی سنگین و دلکش که میبَردت به ناکجای یک زوج پیر و درمانده در شیرینترین رویای زمینی که ممکن است. در بیست و چهار ساعت خواب و بیداری* شیرین، غمگین و هولناک.
میهمان داریم روایتِ انتظار است. روایتِ مادران و پدرانِ جنگ است. روایتِ رنجوری و غربت است. روایتِ شهادت است. یک فیلم زیبا و درست و درمان است.
در حالیکه فیلم اول، دو دیپلم افتخار زن مکمل دریافت کردهاست، فیلم دوم حتی تبلیغ درستی در همین تلویزیون ملی هم نداشت.
شاید هم داشت و ما ندیدیم!
به هر حال میهمان داریم را حتماً ببینید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* عنوان داستانی از صمد بهرنگی
** سرماخوردگی درد بیدرمانی است.