مردمان

اما این مردم واقعی از خاک و کثافت نمی‌ترسیدند، اشتها داشتند، با دست لقمه‌های گنده می‌گرفتند و با دهان پر حرف می‌زدند و می‌خندیدند. زن و بچه‌هایشان را می‌زدند. اما طفلک نسرین تازه از کلاس گل‌آرایی ژاپنی دیپلم گرفته بود و حالا کلاسی می‌رفت که آداب خانمی یادش می‌‌داد. چه جور راه برود؟ چه جور بنشیند؟ سر، بالا، ستون فقرات، راست… چه جور سوار ماشین بشود؟ عین بازیگر توی پیتون پلیس پیاده بشود… کارد و چنگال را چطور در دست بگیرد؟ مراسم معرفی، مراسم مهمانی و جور و واجور مراسم دیگر… ضمناً کتاب و روزنامه هم بخواند تا در مجالس حرفی برای گفتن داشته باشد. تستهای خودشناسی مجله زن‌روز… از “جوک” گفتن غافل نشود… با خونسردی، چند تا شعر هم حفظ بکند. چند تا نو، چند تا کهنه. شعرهای نو را با صدای بم بخواند و شعرهای کهنه را با احساسات و ادا و اصول و چشمهایش را خمار بکند، دستش… دستها خیلی مهم است، آدم باید بداند دستهایش را کجا بگذارد؟
اما این مردم واقعی وضو می‌گرفتند، روی خاک خدا، زیر چتر پر ستاره آسمان، نماز می‌خواندند و پیشانی به یک ریگ دشت که ناچیزترین مخلوق خدا بود می‌سودند. مردی که دست بزن داشت از اتوبوس پیاده شد و با سینی خالی و بشقاب خالی از کنار او رد شد و بعد برای زن و بچه‌اش چای برد و تمام این مدت حتی نگاهی به نسرین نینداخته بود.

سیمین دانشور / به کی سلام کنم؟ / انتشارات خوارزمی؛، تهران چاپ پنجم ۱۳۸۰/ صص. ۱۱۴ و ۱۱۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.