نمیخواستم درآغوش بگیرمت
میخواستم آنقدر در من بمانی که پیر شویم
در تنم راه بیفتی
و عصای کوچکت رگهایم را سوراخ کند
اکنون اما
گوش سپردهام به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را میشکافد
چگونه از درونم گریختی؟
چگونه برهنه در تاریکی دویدی؟
چگونه مرا از تنت تکاندی؟
ـ آیدا عمیدی