داغ داغ

 

داشتم خرامان خرامان می‌رفتم دستشویی، خواستم کفش‌هایی که خواهرم وسط راهرو کنده بود را بکشم کنار که از بین دو لنگه عنکبوتی پرید بیرون. دوید سمت پاهام و من از ترس پریدم عقب و سرم خورد به دیوار و نقش زمین شدم و ندیدم کدام گوری رفت و حالا با هر خارش هیستریک هر جای بدنم رعشه می‌گیرم که گور به گور شده است؟

نتیجه اخلاقی اینکه نه تنها به مورچه‌های تنهایی که دیدید اعتماد نکنید و شاعر نشوید بلکه عنکبوت ریز دو میلیمتری دیدید در جا نفله‌اش کنید. دیگر هم از کشتن هیچ جانور ریزه پیزه‌ای دچار عذاب وجدان نشوید سوسول‌ها.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.