جمعه قبلتر مقداری نخود خیس کردم، هوس آبگوشت کرده بودم. شب بعد از تماشای پرستاران که خواستم بخوابم ناگهان صدا شروع شد. کسی داشت بشکن میزد. شروع کردم ورد گفتن ولی ناگهان قلبم درد گرفت و داغ شد. طوری میترسیدم که ورد فراموشم شد. نکند صدای بطری نوشابه بود که مانده بود بغل سجاده؟ سرم را بلند کردم نگاه کردم. نه. چرا باید بطری پلاستیکی بشکن بزند؟ امیر گفت صدای یخچال است نترس بگیر بخواب. ولی یخچال نبود. یخچال که توی خانه نمیچرخد بشکن بزند و موهای مرا هم تکان بدهد و ناخن بکشد به پشتم؟ گوشی را برداشتم و تا اذان صبح توی تلگرام و اینستاگرام چرخیدم و تا میشد بازی کردم و در سایت سریال پرستاران عکس دیدم و عرق ریختم و تکان نخوردم و همچنان نامرد بشکن میزد. ولی برای دستشویی و نماز که بلند شدم و برگشتم نمیدانم کی خوابم برد.
شب بدی بود. فرداش برای خواهرم که تعریف کردم در حالیکه نخود را برمیداشت تا آبگوشت بار بگذارد پرسید این را دیشب خیس کردی؟ گفتم بله. خندید گفت دختر اینها بودند بشکن میزدند خب.
:))))))))))
ینی عاااالی بوووود