یک درفتی دارم که نوشته بودم یکماه پیش برای وبلاگ که گم شد. بهانه نداشت یعنی. نوشتهی حبیبه جعفریان را در همشهری داستان تیرماه (+) که خواندم دیدم وقتش رسیده است اما باز اتفاقاتی افتاد که نشد بنویسم. برادر بزرگم کتابخانهی مفصلی داشت. در این کتابخانه فقط تعداد انگشتشماری کتاب برای کودکان و چند رمان…Continue reading فاش میگویم و دلشادم!
برچسب: داداش رضا
چه میدانی خشم چیست یا عاقبت خروس بیمحل
بچه که بودیم داداش رضا خیلی حیوانات را دوست داشت. هنوز هم عاشق حیوانات است. آن موقعها دورهای یک حیوانی را میخرید میآورد خانه، مدتی نگهمیداشت تا اینکه عمرش را میکرد و اگر نه، میبُرد میفروخت و یکی دیگر. یک دورهای ماهی، یک دورهای مرغ و خروس و … یادم هست یک خروسی داشت که وقتی گردنش را بالا میگرفت…Continue reading چه میدانی خشم چیست یا عاقبت خروس بیمحل
از ماهیها
امیر میگوید حافظهام شده است مثل ماهی. این را امیر تازگی خوانده است که ماهی حافظهاش کوتاه است ولی من خیلی قبلتر، یعنی از آن موقعی که داداش رضا توی حوض بزرگ وسط حیاط ماهی داشت و ماهیها زاد و ولد میکردند و سر سفره هفتسین همسایهها مینشستند و بعد برمیگشتند خانه فهمیده بودم. داداشم…Continue reading از ماهیها
تمام بُرشهای هستی.
وقتی من میرفتم کلاس پنجم، تسبیح کلاس اولی شده بود. با هم رفتیم مدرسه. ولی بعداً معلوم شد قرار شده کلاس پنجمیها منتقل شوند یک جای دورتر، یک مدرسهی دیگر. یادم هست من بودم و طاهره و فاطمه و مینا. بعد چهارتامان را پدر برداشت برد به آن مدرسهی دورتر که داخل یک مجتمع آموزشی…Continue reading تمام بُرشهای هستی.
به یاد یازدهم دیماه هشتاد و دو
فکرش هم هولآور است. اینکه با رفتنِ هر کسی، حفرهای ایجاد میشد؛ حالا یا در مکان یا در زمان یا هر بُعد زهرماریی دیگری. آنوقت تمام ابعادِ خلقت، میشد «مونلایک فیس» واقعی. چالاچوخور* آنوقت حتی معتبرترین برندهای ممکنِ دنیا هم نمیتوانستند پُرشان کنند. مثل این چند حفرهی عظیمی که در بُعد زمانی ـ مکانیی ذهنِ…Continue reading به یاد یازدهم دیماه هشتاد و دو
گربه خر میباشد!
من معتقدم گربهها، خیلی الاغ هستند! یعنی تصور کنید! توی حیاط زیرو پهن کردهاید و متکا و مخده چیدهاید و دستهای روی صندلی اینجا و آنجای حیاط نشستهاند و بچهها دارند «من رو ماچ کن» بازی میکنند با «رها جون» و بعد یکی یکی ذوق میکنند که رها دچار کرامت شده است و آنها را…Continue reading گربه خر میباشد!
از جوجههای داش رضا تا موتوروف نهرین!
داداش رضای من جک و جانور خیلی دوست داشت. یک مدتی جوجه میخرید و بزرگ میکرد. با کمک پدر یک قفس درست کرده بود و ده پانزده تا جوجه ریخته بود آن تو. روزها میریختند توی حیاط و لای گل و بتههای باغچه و میچریدند و بعد هوا که تاریک میشد با کمک هم جمعشان…Continue reading از جوجههای داش رضا تا موتوروف نهرین!