دنیای نویسندگی

۱. همان اوایل که شروع کردم به نوشتن «از نوعی دیگر»ها، به دوست ارجمندم، آقای محمد مهدی نادری، وبلاگ آسمون و ریسمون، گفتم که هیچ کس نمی‌تواند مثل هیچ‌کس دیگری بنویسد. با همه‌ی دلبسته‌گی‌ام به نوشتار ساده و بی‌پیرایه و دل‌انگیز ایشان، ـ می‌توانم مثل داستان «عشق دانگی»‌اشان بنویسم ـ . خودم را بکشم هم نمی‌توانم! هر کسی که دستی به قلم دارد و چنته‌ای از کلمات در اختیار، خوب می‌فهمد که نوشتار مانند اثر انگشت منحصر به همان فردی است که ابداع‌ش می‌کند. از نوع کلماتی که استفاده می‌شود، حتی از فاصله‌های بین کلمات و نقطه سر خط گذاشتن‌ها، از خطاب‌ها، از سه نقطه‌ها و ویرگول‌ها و حوزه‌ی علاقه‌مندی‌ها می‌شود بوی نویسنده را شنید و مچ‌ش را گرفت. وقتی من می‌نویسم خانم زهرای عزیز نه شما می‌توانید مثل سوسن جعفری بنویسید و نه سوسن جعفری مثل ویلیام فاکنر، منظورم تحقیر کسی نیست. من در حد خودم و خانم زهرا در حد خودشان میدان پیشرفت دارند. خودشان را بکشند هم نمی‌توانند «مردی که صورت نداشت» یا «هرجایی»های من را «تقلید» کنند. حتی آن سه خط نوشته‌ی ابتدای «چای داغ با شکلات» مرا هم نمی‌توانند بنویسند، اما می‌توانند دنیای خود را خلق کنند، کلمات خودشان را کشف کنند و سعی کنند به نهایت زهرا دست پیدا کنند. کما اینکه آقای آسمون و ریسمون با نوشتن «عشق دانگی» به ابتدای این انتها رسیدند و دست مرا گذاشتند توی حنا! من با همه‌ی شیفته‌گی‌ام به فاکنر، هرگز حتی «یک شاخه گل برای امیلی»ی او را هم نمی‌توانم بنویسم. حتی اولین پاراگراف‌ش را هم نمی‌توانم. حتی آن اسم را هم نمی‌توانم انتخاب کنم! شگفت‌انگیز است دنیای نویسنده‌گی!

 

آن روزی که من به آسمون و ریسمون گفتم نمی‌تواند و نباید مرا تقلید کند، ایشان ناراحت نشدند. یک سعی کردند، یک گام بلند برداشتند، ثمره‌اش را دیدند و اعتراف کردند که نه! نمی‌شود و بعد برگشتند به خودشان. و چون برگشتند توانستند خودشان باشند. هیچ دو نفری نیستند که مثل هم بنویسند، چون هیچ دو نفری در دنیا نیستند که برداشت مشترکی از «اوهوم»های سوسن جعفری داشته باشند و از دیدن‌ش خشمگین نشوند! یکی تصور می‌کند مسخره‌اش کرده‌ام و یکی فکر می‌کند مثل بچه فین‌فینی آمده‌ام اوهومی کرده‌ام! می‌بینید که لازم نبود آقا یا خانم سمیع برای من علامات تعجبانه مرقوم فرمایند! و جالب است این نکته که من ابداً پیش نیامده که بنشینم و برای خواندن کامنتینگ وبلاگ کسی وقت بگذارم! ولی هستند کسانی‌که علاوه بر داشتن وقت برای خواندن نوشتارهای طویل من، وقت خواندن و حلاجی کردن بحث و جرهای توی کامنتینگ وبلاگ مرا هم دارند!

 

و اما جنسیت نویسنده!!! که آقا یا خانم سمیع مطرح کرده‌اند، شاید واقعیت داشته باشد و من خودم متوجه نشده باشم! و اینکه وابسته‌گی به حزب و گروه و مکتب و دل هم حتی می‌تواند ذهنیت مرا دست‌خوش خودش قرار بدهد! شاید پست قبلی نیازمند یک پیش‌گفتار هم بود، مقدمه‌ای که نه من و نه مورچه‌نوشت به فکرش نبودیم. و آن اینکه ایده‌ی یک موضوع مشترک برای دو داستان از دو نویسنده، چیز بکر و دلچسبی باشد. این نه به چالش کشیدن کسی بود و نه زورآزمایی، برای سبک سنگین کردن ذهنیت دو موجودی بود که نقطه‌ی اشتراکی شاید با هم داشته باشند. مسلماً مورچه نوشت خودش معترف است که مدتی کوتاهی است مترصد داستان نویسی شده است، و من مغرورتر از آن‌م که نگویم با قلم و کاغذ و کتاب بزرگ شده‌ام، اگر امید با اعداد و ریاضیات قد کشیده باشد، من هم با کلمه و جوهر نفس کشیده‌ام. خب! برای همین هم هست که با چشم‌پوشی از موضوع زمان کمی که در اختیار امید بود، من به مطلب‌ش لینک بدهم، نه برای اینکه بگویم او عالی‌تر از زهرا می‌نویسد، بلکه برای اینکه شما هم ورژن متفاوتی از داستان عشق را بخوانید. کما اینکه، ساده‌گ‌ی نوشته‌ امید، مثل همه‌ی نوشتارهای ساده‌ای که در وبلاگ برخی دوستان (مثل کلاغ سبز) خوانده‌ام، شیفته‌ام کرده است. من هرگز در برابر زیبایی نوشته‌ای نمی‌توانم مقاومت کنم. آدم رکی هستم و اگر مجذوب‌م کرده باشد، حتی اگر دشمن خونی‌ من باشد هم مراتب خوش‌آمده‌گی‌ام را بیان می‌کنم. حالا می‌خواهد مؤنث باشد یا مذکر!

 

امیدوارم این توضیح برای آقا یا خانم سمیع و زهرای عزیز، و همه‌ی دیگر دوستان خوبی که طویل نویسی‌های مرا تاب می‌آورند، قانع کننده باشد.

 

۲. بیست و دوم مهر تولد سیب من بود! خیلی‌ها شاید نمی‌دانند که این بچه، خواهرزاده‌ی عزیز من است … حساس کوچولوی من!

 

۳. و … برخی زن‌ها، مرا یاد «نفر نفر نفر» در «سینوحه» می‌اندارند، یا هم به یاد «نیلوفر» در «خاک خوب» … زن‌ها عموماً مثل هم هستند، چه زمانی‌که دچار سوءتفاهم می‌شوند، چه وقتی عاشق می‌شوند، چه زمانی‌که تحقیر می‌شوند، و چه زمانی‌که برای پیش‌بُرد حیله‌ای تمام قوای خودشان را جمع می‌کنند. تمام زن‌ها مثل هم هستند، حتی وقتی … برابر کسی قرار می‌گیرند که احساس می‌کنند محدوده‌ عاشقانه‌ آنها را تهدید می‌کند. در ابتدا شدیداً احساس ضعف می‌کنند، عقب نشینی می‌کنند، گریه می‌کنند، … آه عمیق می‌کشند و کم‌کم خواب‌شان می‌گیرد و بعد که بیدار شدند، دست‌هایشان را مشت می‌کنند و برای جنگ آماده می‌شوند. زن‌ها بوی همه‌ نوع خطری را حس می‌کنند. زن‌ها موجوداتی عجیب هستند، خصوصاً اگر متولد بهمن ماه پنجاه و هفت باشند. مثل سوسن!

۵. شاید خیلی‌ها بدانند و گروهی ندانند که مدتی پیش در مورد دیانت بهایی می‌نوشتم تحت عنوان «نقد دین» علت این‌که من آیه‌ای از سوره‌ی عنکبوت را که در ابتدای «کتابهایی از عهد عتیق» آمده را در ابتدای پست قبلی آورده‌ام به رخ کشیدن ایمان‌م نبود! برای این بود که بگویم می‌خواهم ابتدا مطالعه کنم و بعد دوباره خواهم نوشت! خیلی بد است پیش‌داوری!! همین!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.