لذیذترین موهبت

* در تکاپویی دلنشین، خوابی می‌شوی در میان پلک‌های بسته‌ام، دست‌هایم را از هم می‌گشایم و لذیذ‌ترین مهر دنیا را در بر می‌گیرم. عزیزترین موهبت زنده‌گی‌ام را در هاله‌ای درخشان از شکوفه‌های سیب می‌بویم. در این روزها و شب‌های آغشته به عشق، در این لحظات تب‌دار بی‌تابی‌هایم، دارم به معمولی‌ترین حضور در زنده‌گی‌ام خو می‌گیرم. دارم قشنگ‌ترین روزهای حیات‌م را زنده‌گی می‌بخشم. دارم با تو بودن را مزه‌مزه می‌کنم …

** ببخشیدم اگر تندتند می‌نویسم! دست خودم نیست … احساس می‌کنم اگر دمی رهایش کنم، می‌ماند میان تمام آن دیگر طرح‌های داستان‌هایم و خواهد پلاسید … می‌خواهم تا وقتی زنده است، کلام‌ش در من کلمه شود … شاید فردا دیر باشد؟ باشد! مدتی نمی‌نویسم … خوب است؟! کمی استراحت می‌کنم …

*** گاهی که این‌طور ساده و صادقانه نوشته‌ها را می‌خوانم، حسودی‌ام می‌شود …

**** تا حالا شنیده‌اید کسی این‌طوری سوت بزند؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.