اعلام همه نوع و گونه برائت: این یک داستان واقعی است ولیکن، تمام شخصیتهای این داستان خیالی میباشند و هر گونه تشابه اسمی و وصفی، کاملاً و شدیداً تصادفی میباشد.
گفته باشم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حذف شد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مادر رامین را دیدم! خیلی وقت بود که نمیدیدمش که با آن عشق میآمد و با جاروی کوچکی اطرافش را جارو میکشید و با دستمال خیس گرد و غبار را از تنش پاک میکرد … ممکن نبود یادم برود که هر بار که برای پدر گل میبرم، برای او نخرم … وقتی دیدمش، ماندم که گل را ببرم سر خاکش یا نه؟ ولی مادرش، درست مثل همان لبخند هیجدهسالهای که روی لبهای رامین است، لبخند زد وقتی گل میخک سفید را گذاشتم روی سینهاش …
امروز، با رُزهایم بودم، دستی به ساقههای کینهتوزشان کشیدم و مامان علی هم شاخههای انار و انجیر را هرس کرد. در فکرم که امسال چه گلی بکارم توی باغچهی کوچکم؟
مدتی است که هر چه عکس میخواهم از نت ذخیره کنم، با پسوند bmp ذخیره میشود! کجای کارم ایراد دارد؟ آخر این پسوند را هیچ عامل آپلود کنندهای نمیپذیرد و من کلی عکسهای مشتی دارم برای چشمهاتان؟ راهنمایی کنید لطفاً!