* فقط یک قسمت از داستان مانده است. از اینکه اینبار خیلی طولانی شد عذر میخواهم ولیکن امکان برش وجود نداشت. قسمت بعدی را همراه با موتیفات عیدانه خواهم گذاشت اینجا.
** آزموده را آزمودن خطاست را که قبول دارید؟ امروز عصر رفتم بستههایم را پُست کنم، باجهی پستی مطبوعم باز نبود. مدتی صبر کردم ولی نیامد. راه افتادم سمت باجهی دیگری در فاصلهای نه چندان نزدیک. چون شیرینی گرفته بودم و جعبههاشان احیاناً استاندارد نیستند ولی سابقاً توی کاغذهای ضخیم قهوهای رنگ پیچیده و پست کرده بودم. عطف به ما سبق، رفتم داخل و عنوان کردم که اینها را میخواهم پیشتاز بفرستم. بانوی محترمه فرمود ممکن نیست و باید کارتن پیدا کنی در غیر اینصورت من نمیپذیرم. گفتم عزیزم من بارها اینطوری پست کردم و شده! زیر بار نرفت. گفتم پس لطفاً شمارهی باجه را بگو چون میخواهم شکایت کنم. گفت من تازه آمدم بلد نیستم. گفتم خوبه، یاد میگیری عزیزم. آمدم بیرون و از سر در باجه شماره را برداشتم. رفتم به باجهی قبلی که باز بود و به خوبی و خوشی پست کردم رفت. خواستم برگردم بکویم توی سرش دیدم نا ندارم دیگر. برگشتم و رفتم سایت پست و شکایتم را سند کردم با درج دقیق ساعت و تاریخ!!! البته چون این چندمین بار بود که همان باجه با بدرفتاری امتناع کرده بود اینکار را کردم وگرنه، بچهی خوبی هستم به خدا!
*** من دلم میگیرد وقتی به تقویم نگاه میکنم که دارد اسفند به انتها میرسد … آه!