« … برعکس، آنان [خاخامها] تأکید میکردند که یهودیان وظیفه دارند خوب و شاد زندگی کنند. آنان بارها گفتهاند که روحالقدوس، شخصیتهایی چون یعقوب، داوود و اِستر* را به هنگام بیماری یا ناشادی «ترک میکند» یا « به حال خود وامیگذارد». آنان گاه که روحالقدوس اینان را ترک میکند، مزمور بیست و دوم را در دهانشان می گذارند که بخوانند: « خدای من، خدای من چرا ترکم کردهای؟» و این پرسش جالبی را پیش میآورد که چگونه است که عیسا هم بر سر ِ صلیب همین کلمات را ندا میدهد. خاخامها میگفتند خدا نمیخواهد انسان رنج ببرد. تن را باید حرمت داشت و مواظبت کرد چرا که به صورت خداست: حتی دوری گزیدن از لذتهایی چون شراب و سکس هم ممکن است گناه باشد، زیرا خدا اینها را برای سرخوشیی آدمی فراهم کرده است. خدا که نباید رنج ببرد و زهد پیشه کند. خاخامها که از قومشان میخواستند در عمل روحالقدوس را «تصاحب» کنند، به یک معنا از ایشان میخواستند تصویری خاص خود از خدا بسازند. به نظر آنان به آسانی نمیشود گفت کار ِ خدا از کجا آغاز میشود و کار ِ انسان کجا پایان میگیرد. انبیا نظرات خود را به خدا نسبت داده بودند و از زبان او با مردم سخن گفته بودند. اینک خاخامها درگیر ِ وظیفهای شده بودند که در عین حال هم انسانی بود و هم خدایی. شریعت ِ جدیدی را که تدوین کردند، هم از آن خود میدانستندش و هم از آن خدا. آنان بر شمار ِ تورات در دنیا افزودند و بدین سان حضور خدا را در دنبا گستردند و کاراتر مردند. خود آنان نیز به عنوان تنیافتگان تورات حرمت یافتند و به سبب آن که شریعت شناس بودند، بیش از هم «خدایگونه» مینمودند.
… خاخام آخیوا میگفت اصل ِ: همسایهات را چون خودت دوست بدار، «قانون بزرگ» تورات است. تجاوز به هر انسانی همانا انکار خود خداست، که آدمی را به صورت خود آفریده است. … خدمت کردن به انسانی دیگر، تقلید کردن از عمل آفرینش است و تکرار مهرورزی و نیکخواهیی خداوند. همه به صورت خدا خلق شدهاند و بنابراین با هم برابرند. حتا کاهن بزرگ اگر به کسی آسیب بزند باید تنبیه شود چرا که وجود خدا را نفی کرده است. خدا آدم را تنها آفرید تا بیاموزدمان که هر کس زندگیی دیگری را نابود کند، انگار همهی عالم را نابود کرده است و … و به همین سان اگر کسی زندگیای را نجات دهد انگار همهی جهان را نجات داده است. … خوار کردن، حتی یک نایهودی یا یک برده، بزرگترین جُرم بود، معادل قتل و نفی قدسیت تصویر خداوند. حق آزادی، حقی اساسی است. دشوار بتوان در سراسر ادبیات ِ خاخامی اشارهای به زندای کردن یافت، زیرا تنها خدا میتواند آزادیی انسانی را بگیرد. آبروی کسی را ریختن همسان ِ نفی وجود خداست. یهودیان خدا را یک برادر بزرگ** نمیانگاشتند که از بالا همهی حرکتهاشان را میپاید؛ آنان میخواستند حسی نسبت به خدا در افراد بپرورند که برخوردشان با یکدیگر به دیداری مقدس بدل شود. …»
خداشناسی از ابراهیم تا کنون/کرن آرمسترانگ/صص۹۵-۹۶
«اما این نوع معنویت ویژهی مردان بود، زنان نیازی نداشتند ــ و از این رو مجاز نبودند ــ خاخام بشوند، تورات بخوانند یا در کنیسه عبادت کنند. … »
همان/ص ۹۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* استر، بانویی حماسهساز در عهد عتیق است. بانویی که با حیلهای زیرکانه، یهودیان را از خطر مرگ در محاصرهی دشمنی خونخوار با کشتن او در بستر تمنا،نجات داد. (+)
** یاد ۱۹۸۴ افتادم.