:MY
RAINY DAYS
یک
فیلم ساخته شده بر مبنای یک رمانِ موبایلی (Cell
phone novel) محبوب
ژاپنی است. داستان دختری چهارده ساله که مورد تجاوز قرار گرفته و حامله شده است.
بعد از سقط جنین برای انتقام گرفتن، ضد جامعه میشود و به روسپیگری روی میآورد. همزمان،
مردی را میبینیم که برایش تشخیص تومور بدخیم داده شده، و طول متوسط زنده ماندنش
بدون عمل ۲ سال است. سه سالِ بعد بر حسب اتفاق [تشابه اسمی با یک مرد] عکسهای
مردی به دستش میرسد. مرد جذاب است و دختر عاشق میشود. مرد ۳۵ ساله و استاد تاریخ
است، سخت، مؤدب و خوددار است. هیچ زنی در زندگیاش نیست و به خاطر صغر سنِّ دختر
علاقهای به این شلوغکاریها ندارد و از او دوری میکند [این عشق گردن میکشد، بی
آبروست*]. این مرد، همان مرد
بیمار سرطانی است. علتِ این فرار هم همین بیماری مرگآور است.
دختر
به واسطهی عشق، از روسپیگری دست میکشد، از دوستان فاسد دوری میکند، به گناهان
اعتراف میکند، سرش را به درس گرم میکند. نوع آرایش و پوشش را تغییر میدهد. ولی اینها
برای مرد مهم نیستند، او به کلی از دختر و تماس با او میگریزد. در دیداری که در
محل تبعید خودخواستهی مرد صورت میپذیرد، میفهمیم که مرگ بسیار به مرد نزدیک شده
است. دختر داستانش را بازمیگوید، مردِ محتضر به عشق اعتراف میکند و از هم دور
میشوند. یک سال بعد، بعد از فارغالتحصیلی دختر، مرد که بهبود یافته است، دختر را
مییابد. دیالوگی که در نخستین دیدار بیناشان رد و بدل شده است، تکرار میشود.
این تکرار دیالوگ [و حتی خودِ دیالوگ]، یکی از زیباترین صحنه[دیالوگ]های این فیلم
است. یکی دیگر از صحنههای جالب، بازی قشنگی است که با مکعبهای تقویم انجام میدهند.
مرد با مکعبهای روزشمار، مدتِ روزهای زنده ماندنش را معکوس میشمارد. وقتی به صفر
(۰۰) میرسد، دختر آنها را
برمیدارد و با تغییر وضعیت، یک علامت بینهایت میسازد.
داستان
خیلی چیپ و پیش پا افتاده به نظر میرسد. حتی روندِ «دختر خوب شدن» همینطور. ولی
کارگردان و بازیگران چنان زیبا صحنههای عاشقانه را تولید کردهاند که بی هیچ
ملالی، بی هیچ خستگی مینشینید به تماشای فیلم و از تماشای یکی از مکررترین داستانهای
عاشقانه، لذت میبرید.
*تکهای
از شعری از خودم.