مفصلهایم درد میکنند. زانوها و مچ پاهام. درد کردنی که از وقتی ام.اس گرفتهام تجربه نکرده بودم. دردی که انگار از مغز استخوانم بیرون میزند و در استخوانهایم منتشر میشود. طوری که شکل و شمایل استخوانها را میتوانم مجسم کنم! دردِ خُشک و کشداری است. با کمپرس [آب] گرم آرام میگیرد ولی قطع نمیشود. دردی است که وامیداردَم داد بزنم. ناله کنم … مچاله شوم.