به
خانمی که چهارشنبه ده اسفند ۹۰، شب، یک سارافونِ پشمی نخودی ظریف پوشیده بودی با یک دامن چهارخانه با
تنالیتهی قهوهای و زیر سارافونی قهوهای شکلاتی و شلوار کشی قهوهای شکلاتی و
شال قهوهای تیره و کیف و کفش خردلی رنگ چرمی با آن شال گردنِ طرح تیغماهی درشت
رنگارنگ، میدانی؟ تو تنها کسی بودی که این همه زیبا و با سلیقه و ملایم لباسهایت
را ست کرده بودی طوری که از همان در ورودی سینما تا طبقهی پنجم که از خوش شانسی
من آمدی و جلوی چشمهای من ایستادی، چشمم دنبالت بود. ممنون که این همه هارمونی
داشتی آن شب.