هیچ
میدانی دیدنِ هنرپیشهی محبوبت چقدر لذتبخش و هیجانانگیز است تا چه رسد به
اینکه با او و همسرشان بنشینی پشت یک میز توی یک رستورانی، یک گوشهی دنجی و ساعتها
خوردن کباب و شنیسل مرغ را بهانهی صحبتهای شیرین کنی و بعد محو خندههای خاصاش
بشوی که دستش را میگذارد زیر چانهاش و سرش را یکوری میکند و عجیب خاص میخندد.
از اولینباری که دیدیاش، از بهترین نقشش، از دکوریترین نقشش حتی صحبت کنی و
بعد از این همه مدت درد کشیدن و نآرمیدن و اندوه فراوان، آنقدر محوش شده باشی که
هیچوقت، هیچوقتِ دیگری خیالش را نداشته باشی از خواب بیدار شوی … حتی به بهانهی
بیدار کردنِ امیر.