به من اعتماد کن!

از
همان اول‌های سال نو، مدام یک سری پُست نانوشتنی در ذهنم مرور می‌شد که مثلاً «من
آدم …»ِ فلان هستم. مدام هوس نوشتنش سر ذوقم آورد و بی‌ثمر رفت در ناخودآگاهم
خاک خوردن. میل به نوشتن زیاد رمق ندارد انگار و من روزگاری آدمِ نوشتن بودم.

من
آدمِ کاملاً متفاوتی با آدمِ الآنم بودم. وقتی می‌خواهم بنویسم:«من آدمِ ضرب‌المثل‌هام!»
می‌بینم حالا نیستم. من در سه سال گذشته به طرز عجیب، وهم‌ناک و کاملاً کمون‌وار
تبدیل شده‌ام به یک آدم دیگر که اگر بنویسم: «من آدمِ دست و دلبازی هستم! چون آدمِ
سلام هستم و می‌گویند بخیل‌ترین انسان، آنی است که در سلام کردن بخل می‌ورزد و من
بخیل نیستم پس دست و دلبازم!» در حال حاضر دروغ گفته‌ام و من روزگاری آدمِ بی‌دروغی
بودم.

هنوز
اما آدمی هستم کاملاً بهمنی‌طور. آدمی که به شدت میل دارد خلاف جهتی که رانده می‌شود
حرکت کند. من هنوز آدم احساس‌های ماوراء‌الطبیعه‌ام. آدم وحی و الهام و چشم‌بندی و
غیب‌گویی/بینی. من هنوز آدم مشورتم. آدم سنگِ صبور. آدم خستگی‌ناپذیر در حل مشکلات
پیچیده. من آدم برنامه‌ریزی و رهبری بحرانم. من هنوز می‌توانم بنویسم «من آدم … »
و نگران نباشم از تغییرات غریب و وهم‌آلود کمون‌وار چون در هر آن می‌توانم تمام
نسخه‌های ثبت شده در مراکز کنترل رفتار و کردار سیستم عصبی‌ام را و حتی ژنتیکم را
پاک کنم و دوباره بنویسم. من همچین آدم بهمنی‌طوری هستم!

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* ممنون از کامشین و همسر محترمشان برای گرم و روشن کردن خانه‌ی کوچک خوشبختی‌ی ما. ممنون!


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.