بضعهٌ منّی!

برای
امروز کلی ایده داشتم برای نوشتن. اینکه چند روز پیش تبریز که بودیم من در بحثِ
بین امیر و برادرم شرکت کردم و بی‌اینکه قبلاً به آنچه می‌گفتم اندیشیده باشم، از
فاطمه زهرا (س) دفاع کردم. طوری که دیگر برادرم نخواست و نتوانست ادامه بدهد. نه
سندی پیش کشیدم و نه آیه‌ای خواندم و نه روایتی. چند سال قبل همین‌ها را ناهید ـ
دوست نوجوان مؤمن دو آتیشه‌ی من و دوست جوانِ مردد مسخر این روزها ـ نیز گفت و من
الکن بودم. گویی باید سال‌ها از زن می‌نوشتم تا برسم به حقانیت زهرا(س) برای عشق
خدا بودن‌ش، برای بهانه‌ی خلقت بودن‌ش. و چنان باورش داشتم که لحظه‌ای زبانم بند
نیامد. لحظه‌ای شک نکردم.

اینکه
دیروز که داشتم در مورد خدا با خانم موسوی [ماساژور کم‌بینای من] صحبت می‌کردم و
می‌گفتم نمی‌دانم چرا خدا اصرار دارد لقمه را دور سرش بچرخاند و آنقدر پیش می‌رود
تا «ناامید» که شدی دست از آستین بیرون آورد و معجزه رخ دهد و حالا که من سرسختانه
امیدواری می‌کنم یاری‌ام نمی‌دهد. گفتم من اما ناامید نخواهم شد. و چشمانم خیس شد
از شدت عشقم به خدا. و خانم موسوی ندید. ندید که دارم از کنار پرده‌ چشمان نگرانِ
در عین حال متلذذِ خدا را تماشا می‌کنم. که عشق من به خدا، چیزی نیست که بتوانی
باور کنی. من هم انتظارش را ندارم. می‌گویم خدا! چگونه عاشقت را وا می‌داری به غیر
تو متوسل شود؟ جواب می‌دهد وادارت می‌کنم عاشقانِ راستینم را بشناسی و از آنها
عبور کنی تا به من برسی. انکار ناپذیر.

و اینکه
امروز شبکه‌ی مستند [شبکه‌ی محبوب خانه‌ی ما] مستندی پخش کرد در مورد اسوه‌ی
مقاومت و رشادت زنان ایرانی. زنی که مستند را ساخته بود از مادری روسی و پدری
انگلیسی در سال‌های آغازین جنگ در آبادان به دنیا آمده بود. موقع زایمان در اثر
اصابت بمب، دکتر ترکش می‌خورد و دختر نوجوانی دست به کار می‌شود و این نوزادِ دختر
را از جانِ مادر جدا می‌کند. حالا دختر آمده بود آبادان و دنبال خانواده و دوستانِ
آن دختر نوجوانی می‌گشت که او را از جانِ مادر جدا کرده بود:
مریم فرهانیان.



می‌خواستم
ار این بنویسم که چرا من او را نمی‌شناختم؟ چرا نسل نوی آبادان او را نمی‌شناخت؟
که چه دردی دارد وقتی اینها را باور نداریم ولی این (+) را باور می‌کنیم؟ نتوانستم
بنویسم. درد دارد نوشتن‌ش. درد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*دوست خوبی (+) این لینک + و + را
برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد ابن وحشیه در اختیارم قرار داده است. سپاسگزارم و
مایه‌ی افتخارم است که خواننده‌ی وبلاگم هستید.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.