دوستت دارم!

بروی
خانه‌ی دوست. بنشینی گوشه‌ای دنج پر از دار و درخت. خنک. سبز. بوی حیات بپیچد در
جانت. دوست صمیمی باشد و دلپذیر که مدام چشم‌هایش را بدزدد که نبینی قرمز شده‌اند
و خیس. دل را بگذاری آنجا لابه‌لای رونده‌ها. برگردی و مدام در تمام مسیر برگشت
دستت نرود سمتِ گوشی که کوتاه بنویسی دوستت دارم. نتوانی
.


(+)


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.