این یکی آیدا در پیادهرو نوشته است:
«… برانگیختن حس حسادت یا سرخ نگه داشتن صورت با سیلی. بصورت طبیعی آدمها دربرابرچیزی که براشون دغدغه نیست حسادت نمی کنند. یعنی اگر شما ده هزار عکس از خودتون با مونالیزا بگذارید من حسادت نمیکنم، چون موزه دوست ندارم و مهم نیست موزه کجا باشه، ولی یک عکس از خورشت کرفس ویرانم میکند.
انسانها پیچیده و دینامیک هستند، شما نمیدانید دقیقا با بیان کدام قسمت زندگی خود دارید حس حسادتشان را تحریک میکنید. برای کسی که در ناف پاریس تک وتنها در بار نشسته است و بهترین شراب عالم را مینوشد، شاید عکس شما در مهمانی شبانه یواشکی با عرق سگی درحالی که دست درگردن حسین و حسین و حسین و حسین انداختهاید خیلی حسادت برانگیز باشد. کسی که عکس حسینها را در ایستاگرام آپلود کرده عمرا فکر نمیکرده قرار است شما در محله مقه، با این سروشکل سینمایی یک ثانیه به آنها درحال
ترکیب کردن چهل جور تک دانه با عرق سگی برای قابل شرب کردنش حسادت کنید، فلذا خیلی باید ابله باشید که فکر کنید” نگارنده قصد برانگیختن حسادت من را داشته” . نه صرفا اعلام موقعیت کرده و خواسته ثبت کند که “ما دراین لحظه خوشیم”. عکسهای لونا شاد را
نگاه میکردم که بخاطر شیمی درمانی موهایش ریخته و باخودم فکر میکردم، نامرد،ببین چه کچلش خوشگله، من عمرا این شکلی بشم. شما الان فکر می کنید من دقیقا دارم به چیزی در این مقوله خاص حسادت میکنم یا لونا با گذاشتن عکسی از خودش که کچل است و
دارد میرقصد دقیقا حسادت چه کسانی را میخواسته تحریک کند. گاهی آدمها گزارش میدهند، گزارش موقعیت از زندگی عادی/غیرعادی، شنونده از که بنابرحالش برداشت میکند.»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* صدالبته مثالها ملاک واگویه نیستند، نفس تعریف حسادت برایم جالب بود.