«در درونم
چیزی اتفاق افتاده بود، و بدترین چیزها همیشه در درون آدم اتفاق میافتد. اگر اتفاق
در بیرون بیافتد، مثل وقتی که اردنگی میخوریم، میشود زد به چاک. اما از درون غیر
ممکن است. وقتی به این حالت دچار میشوم، میخواهم بروم بیرون و به هیچ کجا
برنگردم!»
زندگی در پیش رو/رومن گاری
من این کتاب را و کلاً کتابی از رومن گاری نخواندهام.
این جمله را در فیسبوک دیدم. از صبح داشتم فکر میکردم چه بنویسم تا شرح اتفاقی
باشد که در من رخ داده است. این را که خواندم دیدم بهتر از این نمیشود توصیف کرد: در درونم چیزی اتفاق افتاده است. میخواهم بروم بیرون و به هیچ کجا برنگردم!