از خودم راضی هستم. از این جایی که هستم، از این چشماندازی که برابرم گسترده شده است دلشادم. غم و اندوه را فرو میبلعم و از خاکم شادی میرویانم. تمرین میکنم به بحثهای بیهوده و تلخ پایانی ناگهانی بدهم و بعد آرام بچرخم سمت مهربانی. سمتِ عشق. سمتِ آرامش. ضربان قلبم را آرام میکنم. خسته که میشوم، مینشینم و تکیه میدهم به امیر. نفس که تازه کردم بلند میشوم و کمر راست میکنم و بسمالله میگویم و شروعی دوباره.
زندگی را امسال به کام گرفتهام. خودم را از انرژیهای مثبت لبریز میکنم. غم اگر بود که هست، اندوه اگر بود که هست و دردمندی و رنجوری، میایستم، تماشاشان میکنم. کمی همدردی کمی گفتگو و بعد میگذرم. مثل گذشته دنبالشان نمیروم. سراغی ازشان نمیگیرم. همراهیشان نمیکنم. وقتی برای این کارها ندارم. راهِ پیشِ رو فرا میخواندم. هموار و سرسبز با آسمانی آبی رنگ. درخشان و بهاری.
به قول رفیقی، اردیبهشت است!