حسنی جمعه به مکتب می‌رفت

راننده‌ی ونی که مردم را از دم پارکینگ می‌رسانی دم باغ پرندگان نمی‌دانم پیش خودت چی فکر کردی که نگذاشتی همان‌جا که گل و گشاد بود و طبعاً امیر راحت‌تر می‌توانست مرا بلند کند بگذارد روی صندلی جلو، نگذاشتی ما سوار شویم و خیلی مسئولانه ده بیست متر رفتی جلوتر کنار جدول پارک کردی می‌دانی همین ده بیست متری که فاصله را زیاد کردی چقدر خستگی امیر را زیاد کرد؟

نمی‌بخشمت.

5 دیدگاه روی “حسنی جمعه به مکتب می‌رفت

  1. سلام سوسن جانم
    خستگی جسمی یه مرد رو اذیت میکنه اما اگر عاشق باشه و یه زن با درکِ بالایی پشتیبانش باشه اصلا این اذیت شدن رو دوس داره،میپرسته
    اما اگه یه زن ضعیف،یه زن با درکِ پایین،زنی ک اون مرد نتونه ب وجودش افتخار کنه در کنارش باشه گرچه اون زن از لحاظ جسمی سالم باشه و هیچ رنج و محنت جسمی برای مرد نداشته باشه،اما مرد خسته اس.خسته از اینکه همراه نداره همزبون نداره تکیه گاه نداره همفکر و همدل نداره
    همسرت زنِ بزرگواری پشتش داره و همه جوره سختیا رو ب جون میخره چون عاشقته
    اینا رو گفتم چون من یجورایی درکت میکنم من مشکل جسمی ندارم اما مشکلاتی دارم ک همش بخاطر مشکلاتم خودمو سرزنش میکردم و شرمنده همسرم بودم.اما ایشون همینا رو بهم گفت.گفت:فکر نکن این کارا رو واسه تو میکنم نه!! واسه خودمه.با جون و دل همه رو انجام میدم خسته میشم اذیت میشم اما همش باعشقه

  2. سلام خانوم جعفری خوشحالم که همچنان با روحیه عالی مینوسید من سالهاست که نوشته هاتونو میخونم چون از دل هست به دل میشینه.قلم روان و زیبایی دارین.
    عشق شما زیباست زندگیتون اکتیو.توش انرزی هست شادی هست ارامش هست واین ارامش و شادی قلبی، حسرت خیلی هاست.
    عشق پاکتون مستدام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.