وقتی احسان، پسرک داداش بزرگه گفت عمه برایم اسببالدار بدوز، چالش شروع شد. عاشق چالشم. ساعتها در نت چرخیدم تا نقشه این اسب زیبا را یافتم. مثل همیشه امیر زحمت الگو را کشید و بعد از انجام برخی تغییرات، اسب بالدار احسان روی سه پا ایستاد.
اسب را سیاه کردم به یاد اسب سیاهی که وقت نوجوانی در خیالم داشتم و اسمش گروس بود. هار۳. بعدها دیدم اسم روستا/ شهری در همین استان آذربایجان شرقی خودمان است. نقشهخوانی هم یکی از سرگرمیهایم بود. خورد توی ذوقم ولی همچنان گروس اسب سیاه خیالیام ماند تا به امروز.