یک زمانی آرزو داشتم بشود ایستاده نماز بخوانم، حالا التماس میکنم بگذارد نشسته نماز بخوانم.
سال: ۱۳۹۸
کجا بَرَم گِلِه از تحبس الدعایی خویش…
حسن آقا، دیروز فیسبوک یادم انداخت نه سال پیش این عکس را به اشتراک گذاشته بودم. قرارمان حمام تاریخی نوبر بود که سال قبلش من و تسبیح و سیب در تبریزگردیمان پیدایش کرده بودیم و آنوقت کرده بودندش کافه رستوران. تو قلیان هم کشیدی و گرسنه بودی نان و پنیر و سبزی سفارش دادی.…Continue reading کجا بَرَم گِلِه از تحبس الدعایی خویش…
گریان جواب دادمش، آری، هنوز هم*
درد را از هر طرف بخوانی، دُزد است؛ آرامشت را میدزدد. *حداد عادل
هزار زهرِ غمم در گلو چکانیدی / چهها ز دستِ تو ای روزگار میآید
۱. از سوسنی که صبح، صبحانه نخورده بلند میشد میرفت اتاق خواب و حوله و مسواکش را برمیداشت میرفت حمام و بعد تا ته اتاق میرفت و لباس از دراورها میکشید بیرون و میپوشید و برمیگشت و لباس چرکهایش را میبرد آشپزخانه میریخت توی ماشین و میآمد توی پذیرایی و صبحانه آماده میکرد و…Continue reading هزار زهرِ غمم در گلو چکانیدی / چهها ز دستِ تو ای روزگار میآید
با خودم حرف میزدم
سُل اَلیم سُلوب : دست چپم پژمرده
متنتن
پرسیدم اسم انترش چیست؟ شش روز است منترمان کرده است.
تیک آبی مبارک
از حامد اسماعیلیون و پریسا و ریرا میخواستم بنویسم روزهای نخست ولی جلوی خودم را گرفتم و خوب گرفته بودم تا اینکه یکی از پستهای فیسبوکش چنان تارهای روحم را نواخت که برایش پیام گذاشتم خصوصی و بلافاصله هم پشیمان شدم ولی دیر شده بود چون خواند و مرا با احساس پشیمانی و دلخوری…Continue reading تیک آبی مبارک