ما یارندیده تبِ معشوق کشیدیم

سه سال پیش، فقط گلدان محبوب قلب من آن گوشه سالن بود و بعد گلدان مادر هم آمد. قصه تکامل این کنج، قصه تداوم غربت و مراجعه درد است.‌

اما گذشته از زهر این فلسفه کوفتی، هرگز به مردان اجازه ندهید کنج شما را تصاحب کنند. آن هم به این شکل. یعنی هر باری که می‌رود بیرون و برگشتنی تلق‌تلق‌کوبان به در و دیوار وارد می‌شود باید چشمم به جمال گلدانی روشن شود.‌

اصلاً شما گلدان محبوب قلب مرا آنجا پشت پرده می‌توانید تشخیص بدهید؟ آن من هستم.‌

2 دیدگاه روی “ما یارندیده تبِ معشوق کشیدیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.