خون می‌رود نهفته از این زخم اندرون

فروردین ۹۱ کلی بلیط موزه گرفته بودیم. اول از همه هم رفتیم کاخ گلستان حیاط کاخ سمت حوض مرکزی در دست تعمیر بود. از عرض حوض یک باریکه پل چوبی گذاشته بودند. خیلی خسته بودم اما بدون کمک کسی از رویش رد شدم. روز و گردش خوبی بود. خواهرهای امیر هم بودند. ناهار کباب خوردیم همان نزدیکی. روی یکی از چنگال‌ها حک شده بود مجلس شورای اسلامی. بلیت‌ها ماندند توی حیب کیف پولم و باطل شدند. این آخرین عکس سر پای من وقت گشت‌وگذار است. و من تنهایی از روی تخته باریکی روی حوض پر آب رد شده بودم. یاد بهبودی قبل از مرگ افتادم، سرحالی قبل از رفتن.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.