روزهای پر کاری را دارند سپری میکنند روزنامههای اصلاحطلب. در رنج و مضیقه تقلا میکنند برای تخریب وجهه، البته تازه هم نیست. عباس آخوندی که افتخار میکند در دوره وزارتش یک خانه مسکن مهر نساخت حالا نشسته برای نظامی که اصلش ولایت فقیه است شرعی قانونی تبیین میکند. ما ترکها یک مثلی داریم که به فارسی میشود اینکه اوضاعی شده که مُرده بلند شده مُردهشور را میشویَد. چه شستنی هم. رضا امیرخانی هم میگوید کار از گفتگو گذشته است جانا جمع کنید بروید. اقتصاددان و جامعهشناسهایشان هم میگویند تورم موجب بروز فحاشیهاست. یعنی چون تورم هست دانشجوی مثلاً نخبه قمه و تیزی میبرد دانشگاه و با لگد در سلف میشکند. الحمدالله هم که توی حیاط قاتی پاتی غذای کافوری خوردن رتبه شریف را برده بالا. این هم از کرامات شیخنا. القصه تنگی معیشت نمیدانم چرا شکمچرها را هار کرده، مردم همیشه در صحنه همچنان در سنگر نجابت پایداری میکنند. این هم البته کار خود نظام است.
* کتاب مزخرف دیگری از رضا امیرخانی
چند سال پیش در نمایشگاه کتاب، توی یکی از غرفهها، سه تا از کتابای امیرخانی رو انتخاب کردم و داشتم بقیهی کتابا رو نگاه میکردم، که یه آقایی گفت: امضا نمیخواید؟
سرم رو بردم بالا و یه مرد ریشو رو دیدم که منتظر جوابم بود.
با تغیر گفتم: نخیر. دلیلی نمیبینم کتابام امضا بشن.
نگاهش متعجب شد و رفت سمت دیگهی اون غرفه.
بالاخره کتابام رو انتخاب کردم و میخواستم به آقایی که اونجا بود بگم که برام حساب کنه قیمت کتابا رو، که دیدم همون مرد ریشو، وسط حدود ده پونزده نفر خانم و آقا، وایساده و داره یه چیزایی مینویسه.
رفتم جلو و دیدم داره کتاب “منِ او” رو امضا میکنه .
این بود خاطرهی من از رضا امیرخانی :))
چه پر رو شده!
جمع کنید بروید؟
شدیداً توجه طلبه. سر فیلم دو حبه قند مطلبی نوشته بودم و نقل قولی ازش آورده بودم سریع به وبلاگم لینک داد. اصلاً نمیدونستم وبلاگ داره. دیگه شهرت این تبعاتم داره خواهر.