همان همکارم که پسر نابغهاش دلالی را به دندانپزشکی ترجیح داده تعریف میکرد از دوست دیگرش و پسر نابغهٔ او که با نمره عالی ارشد آیتی میگیرد. یکی از اساتیدش او را به یکی از سازمانهای مرتبط معرفی میکند و آنها او را فوری استخدام رسمی میکنند. چند ماه که میگذرد پسر جوان به رئیس سازمان میگوید این برنامهای که فلان مقدار پول میدهید آلمانها برایتان مینویسند خودمان/خودم میتوانم بنویسم. میگویند آقای مهندس بنشین پشت میزت دادهها را وارد کن چکار به اینها داری؟ حتی به مادر پسر میگوید خانم سازمان ما به نخبه احتیاج ندارد.
پسر میگوید کاری که دادند به من یک منشی دیپلم هم میتواند انجام بدهد. برای کانادا اپلای میکند و آنها حلوای تر و تازه را در هوا میقاپند و حسابی تحویلش میگیرند و تنها فرزند این خانم که با زحمت یک تنه بزرگش کرده بود به همین راحتی ایران را ترک میکند.
امروز رهبر به همین موضوع اشاره کردند. تأمین شغل و زمینه پیشرفت. یاد ذوق پسر نخبه آیتی افتادم که با دیدن محیط آموزشی آنجا کرده بود. مدیران بیمسئولیت منفعتطلبی که به راحتی گوهری را میرمانند برود کم نیستند. زیادند.
مثل ماشین برقی و رأی خانم معصومه ابتکار…