باز هم بهمن جاویدان

امروز وبلاگ جنگل خواب یک مطلب طولانی باحالی نوشته که به هر جمله‌اش حسودی کردم (سلام سین)، به قدری زیبا برف را و صحنه‌ای از برف شبانه را به تصویر کشیده که چند بار برگشتم و از اول خواندم. البته مهمتر از خود برف و باز هم ماجرای گربه‌ها، نوشته:«در طبقه‌ای که ما ساکن بودیم حتی نباید به بچه قول برف می‌دادی چون ممکن بود شرمنده شوی و ترومای شرمندگی جلوی بچه هرگز دامنت را ول نکند و تو را تا خواست براندازی یک ملت با اقوام و سرزمین‌هایش پیش ببرد. جامعه‌ای بزرگ‌مان کرده‌است که همیشه باید پیروز شود حتی بر تصادفات طبیعت، حتی به غلط، باید پیشبینی‌هایش درست در بیاید حتی شده بعد از هزار سال، باید حرفش به کرسی بنشیند حتی وقتی چرت می‌گوید، و در آن شک و حدس راهی ندارد، همه جا صاحبان علم‌الیقین کف خیابان ریخته‌اند لذا گفتنِ نمی‌دانم و اطلاعی ندارم چیزی ست نایاب که می‌تواند برای یک ایرانی جُک قرن باشد و او را تا حد مرگ بخنداند (قدری مطایبه‌ی جدی کردم).»

باور کنیم یا نه این مطایبهٔ جدی همه واقعیت آن بیرون و به قول نویسنده علم‌الیقین‌های کف خیابان است. در ادامه اما قشنگ‌تر هم نوشته. از مدرسه، از دهه فجر و گروه سرود و به مورد ریز و باریکی اشاره کرده و باز نتیجه‌گیری شیرینی به دست داده:«در تعجب بودم چرا تمام کلاس در آن شرکت نمی‌کنند، و چطور در قبضه‌ی تهِ‌کلاسی‌های فراری از درس درنیامده، چی شده که برایش سر و دست نمی‌شکانند، سرش شلوغ‌بازی در نمی‌آید، به گند کشیده نشده، و هنوز این‌طور ساده به چنگِ منِ درسخوانِ خیلی معمولی می‌افتد که جز شرکت در گروه سرود دهه‌ی فجر خروج و خلاف دیگری ازم سر نمی‌زد. حالا که با مختصات جامعه آشناتر شده‌ام تازه در چهل سالگی برایش حدسی دارم؛ این که خانواده‌هایشان آنها را از شعرهای بیست و دوی بهمنی بیزار یا منع کرده بودند، با انقلاب پنجاه و هفت مشکل داشتند، یا با بعد از انقلاب مشکل داشتند، یا با چند سال بعد از انقلاب، با امام خمینی، با وضع موجود یا با مضمون خود سرودها. لابد همان‌هایی بودند که قرار بود در آینده اصلاحطلب بخوربخوری شوند، یا همین‌هایی بودند که حالا می‌خواهند استفراغ ملت ایران را دوباره فرو بدهند و با گوشی‌های دوربین‌دار مبتذل‌شان توی خانه‌های طلایی پلاستیکی‌شان زیر نور لامپ سفید کم‌مصرف با فرش زشت ماشینی در پس‌زمینه‌شان، به توله‌ی بانمکِ کسی که از ایران بیرون انداخته شد خانوادگی وکالت می‌دهند و بابت انقلاب بزرگی که در وقوع‌اش مطلقاً هیچکاره بودند از آن ببوگلابی عذرخواهی می‌کنند.»

و بعد قشنگترین تصویر را از بزرگترین و باسوادترین و متفکرترین انقلابی تاریخ ایران و جهان معاصر نقش می‌زند و من حسودی‌ام می‌شود.(+)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.