تماشاگه راز

بندگان خدا!
شما را به تقوای‌ الهی‌ سفارش می‌‌کنم، و از دنیا می‌‌ترسانم، که سرای‌ کوچ و محلّ سختی‌ و رنج است. ساکنش مسافر، و مقیمش جداشونده از آن است. اهلش را به حرکت می‌ آورد چنانکه طوفان سخت کشتی‌ را در میان امواج دریاها به حرکت می‌‌اندازد، گروهی‌ غرق شده هلاک می‌‌شوند، وگروهی‌ در دل امواج در مرز نجاتند، دامن بادها آنان را به این سو و آن سو می‌برند، و بر مرکب ترس و هول می‌‌رانند. آن که غرق شد باز یافتنش ناممکن، و آن که نجـات یافت مسافر مـرگ است .
بندگان خدا!
اکنون عمل کنید که زبانها باز، و بدنها سالم، و اندامها فرمانبردار، و عرصه‌گاه کوشش و آمد و شد، وسیع، و جولانگاه عمل، پهناور است،  پیش از آنکه فوت شتابان در رسد، و موت بر شما وارد شود. آمدن مرگ را حتم بدانید،و (بی‌ کار) به انتظار آن ننشینید.
از خطبه ۱۸۷ نهج‌البلاغه
قَبْلَ اِرْهاقِ الْفَوْتِ، وَ حُلُولِ الْمَوْتِ، فوت به معنای «مضا، و گذشتن وقت یک فعل – کم یا گم شدن» است، در صورتی که موت به وقتش می‌رسد و از روح آدمی نه کم می‌شود و نه گُم می‌گردد.(+)
چقدر قشنگ آخر. چه زبانی، چه ادبیاتی، چه ادیب و سخنوری حقیقتاً. چه می‌دید؟ چگونه سخن می‌گفت؟ دلم می‌خواست بودم آن‌جا. آن زمان. تماشایش می‌کردم. خیبرشکنِ گریانِ شب زنده‌دارِ حکیم را. آن یگانهٔ تنها را. فقط تماشا می‌کردم. تماشای او تماشای تمام ملکوت بود. چه بسا جبروت.
او نیز در تماشای حضرت محمد(ص) بود که گداخت. سوخت. دل سوخته شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.