با این بازی آشنایید؟ پس میفهمید از چی دارم حرف میزنم. تمام احزاب سیاسی ایران (و حتی مخالفان و براندازان کله گنده و دولتمردان غربی)، در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایران رویکرد و راهبردشان این است که تا جای ممکن بنا را متزلزل کنند ولی خودشان قهرمان ریختن بنا نباشند. بر پایه بیانیههای محسن سازگارا در سال ۸۸، حتی خود موسوی و جبهه دوم خرداد نیز میدانند حیاتشان وابسته به حیات جمهوری اسلامی ایران است. اگر فرو بریزد، بازی تمام شده است. هیچکس دوست ندارد بازی تمام شود بنابراین نوبت بازی، گر چه قرعهاش را بیرون میکشد، در همان حال تمام سعیاش را به کار میبرد که حتی لرزشی بالاتر از حد به بنا وارد نشود. بالطبع رقبا اینطور فکر نمیکنند و سعی میکنند حواسش را پرت کنند و بنا وقت بازی رقیب فرو بریزد ولی، همزمان تمایلی هم به اتمام بازی ندارند. اصلاً کیفش به همین است.
البته چون در این بازی ما با بدنهای زنده و پویا و ذیشعور طرف هستیم شرایط سختتر میشود. بدنه نظام، مردم هستند. مردم مؤمنی که متوجه رسالت بزرگ جهانی خودشان هستند. مردمی که قدردان هستند و دست از «اتحاد» نمیکشند. آنها زخمها را ترمیم و شکافها را تا حد امکان پر میکنند. مردم نازنینی که قواعد بازی را بلدند، رو دست میزنند و پا روی خون شهدا نمیگذارند مگر برای ریشه زدن.
بازی جنگای جذاب احزاب ایران، نفسگیر و جذاب اما دشوار است. دشمن برای همین از مردم ایران کینه دارد. برای همین دیگر از پرده و نقاب هم زده بیرون و بی شرمانه از رفراندوم برای تجزیه ایران فردای براندازی میگوید. «اتحاد» این مردم نازنین خستهاشان کرده، کلافهاند.
حالا ببینیم موسوی بیانیه جدیدش چی از آب در میآید و روحانی و اعوان و انصارش چه خواب آشفتهای دیدهاند. این روزها یاد صحبتهای فائزه هاشمی سال ۸۸ میافتم که میگفت نباید بگذاریم خامنهای رهبری کند، زمان پدرم و خاتمی نتوانست اما در این چهار سال احمدینژاد از دستمان در رفته. بله. مشکل اعوان رفسنجانی و اصلاحاتچیها امامت آقای خامنهای است. و مردمی که او را دوست دارند. دست و پا زدنها تماشایی است. گراهای جالبی میدهد روحانی این روزها.