خداوند در آیات ۱۶ و ۱۷ سوره شعراء به حضرات موسی و هارون علیهماالسلام فرمان میدهد به فرعون بگویند از طرف پروردگار جهانیانند، با این پیام که دست از سر بنیاسرائیل بردار و با ما رهسپار کن.
قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیدًا وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ(۱۸) فرعون گفت: تو نه آن کودکی که ما پروردیم و سالها عمرت در نزد ما گذشت؟
به کلمات دقت کنید. در برابر ربالعالمین، او نیز از رب استفاده میکند. از تربیت موسی با عنوان فرزند یاد میکند. اینکه تو را پرورش دادیم و سالیانی میان ما زیستی و رزقت از سفره من بود. در آیه بعد به قتل نفری از فرعونیان توسط موسی اشاره میکند و میگوید تو از کافرین و ناسپاسانی.
در وهلهای که رب عالمیان به او نگفته تو کافر و ناسپاسی، فرعون اینطور متکبرانه به موسی منت گذاشته و او را ناسپاس میخواند. اینجاست که خداوند از عصیان و طغیان برای توصیف حال فرعون استفاده میکند.
فرعون در برابر هر دو خبر جبهه میگیرد. پیامبری موسی(ع) و پیامش. پیامش نجات قوم یکتاپرستی است که بعد از حضرت یوسف(ع) به بردگی گرفته شدند. آنها یکتاپرستند. آنها صدها سال است مردان نیرومندشان نیروی کار آسان و زنانشان کارگران جنسی درباریانند(موریس مترلینگ) پس چرا باید رهایشان کند؟
او نخستین بار نیست که از خدای یکتای بنیاسرائیل میشنود اما نخستین بار است که پیامبرانی از سوی خدایی که به نظر میرسید قومش را فراموش کرده آمدهاند، و پیام چیست؟ نجات این مردم که قرنهاست سرسختانه بر دین هر چند تحریف شده خود ماندهاند. آخر هم جان بیمقدارش را بر سر لجاجتی کوردلانه از دست داد و غرق شد.