برادران گریم

به زهرا می‌گفتم توی زیرزمین زندانی‌ات می‌کنم. گفت شما زیرزمین ندارید. گفتم شبها توی اتاق در زیرزمین ظاهر می‌شود از پله‌هایش که بروی پایین زیرزمین پیداست. پر از موش و سوسک و عقرب. گفت در نیست آنجا. گفتم کمد را که جابه‌جا کنی شبها در ظاهر می‌شود. علیرضا گفت بله من می‌دانم خاله کجا را می‌گوید، من دیدم. همانجا که پرده دارد. دیدم دل غافل هیچ حواسم به پاسیو نبود. بهمنی سریع‌الانتقالم دومین بار است پابه‌پای تخیلاتم می‌آید و تأیید می‌کند.

اولین الآن یادم نیست.‌

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.