یک- کسی پرسیده بود به نظرتان چرا برای یک سطل ماست از سیاسیون حاضر و سابق تا افراد مشهور و مداح و منبری واکنش نشان دادند و یقه علی (ع) را گرفتند کت بسته در شهر چرخاندند اما در قبال کتک خوردن همسر شهید بابالخانی و طفلش از پردهدران، قیلوله مجلس و دولت و قضا تا دفتردار بیت رهبری و خسروپناه و منبری و مداح طولانی شده؟
خودش جواب داده بود چرا ندارد، خودشان یهودی/ براندازند که خلخال زن یهودی را قبل از نالههای امیرالمؤمنین از بیغیرتی مردان مسلمان که جبهه را خالی کردند میخوانند. حالا دیدید چطور ممکن است علی (ع) در خانه باشد و فاطمه زهرا (س) بماند لای در و دیوار؟
دو- دیروز نقل قولی از حجاریان خواندم که شهید لاجوردی به اینها گفته بود شما از رجوی و منافقین بدترید. منافقین بیرونی که سیلی خوردند، ببینیم انتقام برادرانشان در داخل چه خواهد بود. فعلاً با پرویز پرستویی مصاحبه کردند.
سه- خرس یا همان نیکزاد نورپناه، خواهرزاده صادق زیباکلام نوشته: «برای چند روز رفتم گیخون. شهرستانیست در شمال اسپانیا. برای یک سفر کاری. باید یک چیز گنده، یک مخزنِ هشتاد تُنی را بار یک کشتی میکردیم و من بازرس عملیات بودم. اربابم نصفهشب پیغام داد و پرسید میروی؟ و من چون در سن بالا برای بار چندم مهاجرت کردهام و باید اجارهخانهام را سر ماه پرداخت کنم گفتم میروم. نگفتم با کله میروم. دو روز بعدش هم عازم شدم. گربه را سپردم به دوستدخترم. کمی هم توضیح دادم که نگهداری گربه چهجوریست. اما از جایی به بعد دیدم فرقی هم ندارد. ارتباط آدمیزاد با جانور توضیحدادنی نیست. یا برقرار میشود یا نمیشود و از تجربهٔ چند هفته قبلش میدیدم که فانتا روابطش با دومینیک حسنه است. یا حداقل روابط فانتا با گربهام حسنه بود. گربهام که از وقتی پایش رسید اینجا—دروغ نگویم، بعد از چند روز که آب به آب شد—چنان فیس و افادهای برای فانتا میآمد انگار هوویش است. شاید هم هست. نمیدانم. از حل و فصل موضوعات دست کشیدهام. تصمیم گرفتهام ناظر زندگی باشم. نظارت کنم چطور از مقابل چشمانم میگذرد. شبیه شغلم. بازرسی، نظارت.»(+)
تا خبر مهاجرتش به انگلیس را بدهد. برای آدمهای خیلی خیلی معمولی مثل من، خواندن پستهای آدمی مثل خرس، تمرین شرایط زیست کسانی است که در برابر غرب وادادهاند. همه چیزشان حتی آش گوش خوک، شما بخوانید گوشت خوک در رستوران کثیف طبقه نازل کارگران جذابیت دارد. البته میشود برای دلجویی از اهانت به طبقه خانوادگیات، شب در رستوران مجللی استیک گنده غرق سس قارچ با مشروب اعلی بخوری تا تلافیاش در بیاید.
«تربیت شیعی» اینها هم فقط وقتی بیرون میزند که به سابیدن و حمالی ختم شود وگرنه موقع خوردن و نوشیدن کارکردی ندارد. «خاصیت ایرانیجماعت همین است؛ بشور و بساب دوست دارد.» این نوشته خرس آزارانندهترین نوشتهای بود که تا کنون ازش خواندم. تکرار کلمه بیابانگرد برای ایرانیان در برابر تمدن غرب، بیش از تمایلات آزارنده دیگر متن غصهام میداد. انگار دایی جانش نشسته در برابر خانعلیزاده یا علیزاده و امثالهم و تا میتواند ایران را تحقیر میکند تا بگوید از باخت ایران در هر جبههای خوشحال میشود. غربزدگی بسیار کم قوام است برابر این جماعتی که در خانوادههایی بزرگ شدهاند که شاید برای آدم معمولی معمولی مثل من خیالانگیز باشد، مثل همان احساسی که تا قبل از رسوایی آغداشلو نسبت به آنها داشتم.(+)
فهمیدن این آدمها برای من سخت است همانطور که فهمیدن من برای آنها. هر چی هم وارد خانوادهها و روابط و سکناتشان میشوی بیشتر به این سخن امام خمینی میرسی که کارمان با این غربزدهها دشوارتر است. دریا فرعون و سپاهیانش را غرق کرد اما تفکر فرعونزدگی قوم یهود همراه حضرت موسی از دریا گذشت.
سلام سوسنجان
یک جملهای جایی خوانده بودم، شماره ۳ را که خواندم، ناگهان یاد این جمله افتادم: هر تعصبی از تردیدی حلنشده آغاز میگردد
مدتی بود از این نوع تناقض در نوشته هابت دیده نمیشد. کاش حلش میکردی.
چندتایی را خوندم.
جزاءک الله.
خدا بر قوت قلمتون بیفزاید.
ممنون جناب مرآت. الهی آمین.