«خداوند پاک یاد خود را صیقل دلها قرار داد، که گوش در پرتو آن پس از سنگینی میشنود، و چشم دلها بعد از نابینایی میبیند، و دلها از پی عناد با حق رام میشود.»
خطبه ۲۱۳ نهجالبلاغه، باز و همچنان جهانی بلاغت و زیبایی است که نمیدانی کدام جملاتش را انتخاب کنی. به گمانم سیدرضی لحظات دشواری حین انتخاب بخشهایی از اصل خطبههای طولانی سید وصیّین سپری کرده است. آنقدر آغازش شیرین میانهاش در اوج احساس و یقین سوار بر مرکب کلمات، همانگونه که در متن آمده گویی آنچه دیگران نمیبینند میبیند و آنچه نمیشنوند میشنود و سرانجام، مرکب راهوارش را در دو جملهٔ نغز و عجیب فرود میآورد.
از خودت میپرسی از چنان آغازی رسیدن به چنین پایانی؟ و فکر میکنی. وادارت میکند فکر کنی. برگردی و دوباره بخوانی که چطور از آیه «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ» و شرح ذکر و تأثیرش بر چشم و گوش و قلب، میرسد به عالمان با بصیرت دوران فترت. معرفی میکند و شناسنامه میدهد دستشان. آنها آمران به معروفند حال آنکه خود در معروف عاملند و ناهیان از منکرند، حال آنکه خود خالی از منکرند.
«و خدای را ـ که نعمتهایش ارجمند است ـ پیوسته در هر قطعه ای از زمان پس از قطعه دیگر و در روزگارهای خالی از پیامبران بندگانی است که در عرصه گاه فکرشان با آنان راز می گوید، و در ذات عقولشان با آنان گفتگو دارد، اینان به نور بیداری در دیده ها و گوشها و دلها چراغ هدایت برافروختند، مردم را به یاد ایّام اللّه می اندازند، و از مقام حق بیم می دهند، این بزرگواران همچون راهنمایان در بیابانها هستند که هر که جانب راه راست گیرد راهش را بر او مدح و ثنا گویند،و به نجات مژده اش دهند، و هر که در راست و چپ افتد طریقش را در نظرش نکوهش نمایند، و او را از هلاکت بترسانند،
اینان با این ویژگیها چراغهای آن تاریکیها، و راهنمایان نجاتبخش از آن اشتباهاتند. برای یاد خدا اهلی است که آن یاد را به جای دنیا انتخاب کردهاند، هیج تجارت و داد و ستدی آنان را از ذکر حق غافل نمیکند، روزگار خود را با یاد خدا به سر میبرند، و با بیانهای بازدارنده از محرمات الهی به گوش غافلان بانگ میزنند، به عدالت فرمان میدهند و خود عامل به آنند، از زشتی نهی میکنند و خود از آن بازمیایستند،
گویی رابطه خود را با دنیا بریده و در آخرتند و آنچه را بعد از دنیاست مشاهده میکنند، انگار بر احوال پنهان برزخیان که چه مدتی است در برزخ به سر میبرند آگاهند، و قیامت وعدههای خود را بر آنان محقق کرده، و اینان برای اهل دنیا پرده از آن برداشتهاند، گویی چنان است که میبینند آنچه را مردم نمیبینند، و میشنوند آنچه را مردم نمیشنوند.
اگر آنان را که در مقامات پسندیده و مجالس شایسته هستند در عقل خود مجسم کنی، در حالی که دفاتر اعمال خود را باز کرده، و از هر اندیشهای فارغ شدهاند برای محاسبه نفوس خود بر هر عمل کوچک و بزرگی که به آن مأمور بودند، و نسبت به آن کوتاهی کردهاند، یا از آن نهی شده ولی تقصیر نمودهاند، و بار سنگین گناهان خود را بر پشت خود بار کرده، و از برداشتنش عاجز و ناتوان شده، گریه گلوگیرشان گشته، و با خویشتن همراه با ناله و زاری پرسش و پاسخ نمودهاند،
در جایگاه ندامت و اعتراف به گناه در پیشگاه حق آواز حزین دارند، هر آینه نشانههای هدایت، و چراغهای زدودنده تاریکی را خواهی دید، که فرشتگان آنان را محاصره نموده، آرامش بر آنان نازل، و درهای آسمان به روی آنان باز شده، و مقامات با ارزش برای آنان آماده گشته، در محلّی که خداوند بر آنان نظر افکنده و از سعیشان راضی شده، و مقامشان را پسندیده است،
اینان با دعا و مناجات نسیم عفو حق را استشمام می کنند، و گروگان نیاز به فضل حق، و اسیران خاکسار در برابر عظمت خداوندند. طول زمانِ اندوه دلهاشان را خسته، و گریههای بسیار دیدگانشان را مجروح کرده. برای هر دری که از آن امیدی به خداوند هست دست کوبندهای دارند، از خداوندی درخواست میکنند که فراخیها نزد او تنگ نمیشود، و درخواست کنندگان از او نا امید نمیگردند.»
حالا مرکبش را اینجا- البته در نسخه سیدرضی- فرود میآورد که: «بیا به نفع خود به محاسبه نفس خویش برخیز، زیرا حساب دیگران را حسابگری غیر تو میرسد.»
بیا و با یاد خدا ورودیهایت را صیقل بده. بگذار خدا با تو سخن بگوید. چراغ جانت را روشن کند. از بیابانهای وحشت عبورت بدهد. و در آخرت همنشین خوبانت کند. ای مردم! با تک تک شما سخن میگوید.
مسلماً جمله آخر منظورش قضاوت درباره دیگران است و اشاره به رجحان خودسازی پیش از هر کاری است. وگرنه کسی به چشمپزشکی که خودش عینک میزند ایراد علمی و تخصصی نمیگیرد. امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ابدی انسان است. مؤمن که بماند.